۱۳۹۰/۰۷/۲۸

ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی

.
گر شهوت از خیال دماغت به در رود
شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی
شاخی که سر به خانهٔ همسایه می‌برد
تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی
زنهار گفتمت قدم معصیت مرو
ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی
.

هیچ نظری موجود نیست: