۱۳۹۱/۱۰/۰۳

چنگیزخان و شاهینش

یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید. 
اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.  

بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه – معجزه! – رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود. 
خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت. 
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. 
چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند. 
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. 
جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. 
خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند: 
«یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.» 
و بر بال دیگرش نوشتند: 
«هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.» 

۱۳۹۱/۰۹/۲۱

سرود ملی ایران در مقابل امپراطور آلمان

داستاني که در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد:

«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمد  شاه» تحصيل مي‌کرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عده‌مان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا  تحصيل مي‌کند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.
چاره‌اي نداشتيم. همه ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به‌ياد نداريم. پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از  پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم. يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است. کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند.
اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي‌فروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين  است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي‌فروش که سرود نمي‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزي‌فروش . . . بله. سبزي کم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله.» فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيه شعر روي کلمه «بله» بود که همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم. همه شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد:

عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سبزي کم‌فروش! . . . . بله.
سبزي خوب داري؟ . .  بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سيب کالک داري؟ . . . بله.
زال‌زالک داري؟ . . . . .  بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.

اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يک‌شکل و يک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزي‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري که صداي «بله» در استاديوم طنين‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت.»

۱۳۹۱/۰۹/۱۱

برج میلاد .... (من از خوندنش پشیمون نشدم)

خردة مهندسان ژاپنی به ساخت برج ٥٠٠ ميليون دلاری میلاد

دوستي داشتم كه مهندس پروژه برج ميلاد بود. هميشه راجع به اين پروژه موقع
ساختش با اب وتاب صحبت ميكرد و من ه
م كه حوصله اش رو نداشتم فقط بهش نگاه ميكردم و سرمو براي تاييد تكون
ميدادم ولي توي فكر خودم بودم. يه روز ديدمش كه خيلي ناراحت بود. ازش
پرسيدم كه چي شده كه شروع كرد به تعريف كردن. گفت:
" امروز يه چيزي پيش اومد كه خيلي ناراحتم كرد. يه گروه ژاپني اومده بودن
براي بازديد. حدودا ١٤ يا ١٥ نفر بودن ، هر دونفر با يكي از ما رفتن كه
از چيزهاي مختلف بازديد كنن. من هم با دو نفرشون رفتم و شروع به توضيح
دادن كردم . از سه طبقه زيرزمين شروع كردم واينكه حدود ٤٥٠ تا ٥٠٠ ميليون
دلار هم هزينه ساخت اون شده به اضافه اينكه ٨ سال هم از موقع شروع تا
پايانش طول كشيده و بعد main hall و تجهيزات basement , seismic device ،
و بعد سالن اجتماعات رو نشونشون دادم و بعد هم رفتيم توي اسانسور كه
قسمتهاي كلاهك و pinnacle رو بهشون نشون بدم كه توي اسانسور يكيشون پرسيد
از اين قسمتshaft چه استفاده اي ميشه؟؟؟ من هم نيشخندي زدم و گفتم كه خوب
معلومه ديگه اين قسمت كلاهك ٢٥٠٠٠ تني رو كه بزرگترين كلاهك برج مخابراتي
در دنيا هست رو نگه ميداره. اون گفت نه منظورم اين نيست، يعني اينكه
اينجا مسكوني هست يا اداري ؟؟ من گفتم نه اين قسمت خاليه و راه پله و
اسانسور و انتقال تجهيزات از اينجاست. اون هم ديگه چيزي نگفت و رسيديم به
بالاي برج . خلاصه اونجا هم يه سري چيزها رو نشون دادم و بعد رسيديم به
رستوران گردان . چون هنوز راه نيفتاده بود من رفتم كه موتورش رو نشون بدم
كه يكيشون گفت كه اين چرا اين شكليه؟؟؟ پيش خودم گفتم كه اينها چه جوري
اينقدر كم استعدادن!!! رستوران گردان تا حالا نديدن و بعد هم با افتخار
گفتم كه اين رستوران گردانه و يه عالمه توضيح دادم. خلاصه اون قسمتها كه
تموم شد اومديم روي تراس كه اون يكي گفت : پس gyroscope اينجا كجاست ؟؟؟
من گفتم كه البته جايي براش تعبيه كرديم ولي فعلا در برنامه نيست كه اون
رو در محل بذاريم ... ياروگفت جالبه چون من اون رستوران گردان رو فكر
كردم كه gyroscope هست... روي تراس كه بوديم ژاپني اولي ازم سوال كرد كه
اين كوهها مال كشور شماست؟؟؟ من هم بادي در غبغب انداختم و گفتم بله تمام
اونها مال كشور ماست. گفت ارتفاعشون چقدره ؟؟ گفتم ٤٠٠٠ متر حدودا . گفت
چقدر از اينجا فاصله داره ؟؟؟؟ گفتم حدودا ٨ تا ١٠ كيلومتر. گفت تله
كابين هم داره؟؟ گفتم بله داره ، ميخواين ببرمتون اونجا؟ اسكي هم ميتونين
بكنين. گفتن نه احتياجي نيست. اون اولي از من پرسيد كه شما مسوول پروژه
هستين؟؟؟ و من هم كه خيلي جو گرفته بودم گفتم بله خودم هستم ( البته
نبودم و فقط مسوول يه قسمت كوچيكش بودم) بعد يه چيزي به ژاپني به هم گفتن
و شونه هاشون رو بالا انداختن و به ساعتشون نگاه كردن و گفتن بايد بريم
براي ناهار. براي ناهار رفتيم و همهشون جمع شدن و من با اون اوليه سر يه
ميز نشستيم. اولش ساكت بود و هيچي نميگفت، بعدش يه دفعه رو به من كرد و
گفت شما گفتين اين برج shaft اش خاليه يعني استفاده اداري ومسكوني
نداره؟؟ گفتم بله براي مخابرات ساخته شده. گفت شما گفتين اون كوهها هم
مال شماست و كمتر از ١٠ كيلومتر با اينجافاصله داره؟؟؟؟ گفتم بله مطمئنا.
گفت خوب اگه شما مسوول اين پروژه بودين چرا اين برج رو روي اون كوهها
نساختين؟؟؟ گفتم اخه اين كه خيلي واضحه توي اونشرايط جوي اين همه مصالح
براي ساختن برج اونجا رو چه جوري ببريم؟؟ گفت خوب من و دوستم هم همينو
داشتيم بحث ميكرديم شما اصلا احتياجي به ساختن برج نداشتين يه دكل اونجا
ميذاشتين . يه دكل مخابرات در ارتفاع ٤٠٠٠ متري بهتر از يه دكل روي يك
برج ٤٠٠ متري عمل ميكنه. Shaft اين برج كه خاليه كاري انجام نميده. گفتم
شوخي ميكنين، خوب اگه اينطوريه شما چرا خودتون بلندترين برج مخابراتي
دنيا رو دارين ميسازين(SKY TREE بلندترين برج مخابراتي جهان در توكيو
سال٢٠١٢ افتتاح شد ولي اون موقع در حال ساخت بود) ؟؟؟؟؟ گفت توكيو يه
شهريه كه در كنار اب هاي ازاده. بلندترين منطقه اون ١٠٠ متر ارتفاع نداره
. در ضمن تا ٦٥ كيلومتريش كوه ١٠٠٠ متري هم نيست چه برسه به كوه ٤٠٠٠
متري در فاصله ٩ كيلومتريش. گفتم اين همه برج مخابراتي تو دنيا هست...
حرفم تموم نشده بود كه گفت برج رو كه براي رقابت نميسازن ، براي نياز
ميسازن. تمام اونهاي ديگه هم از اين قاعده مستثني نيستن. ..... يك كم فكر
كردم .. برج مسكو ، تيانشان، تورنتو، كوالالامپور .. راست ميگفت!!!! همه
اينها در زمينهاي flat land ساخته شدن و حتي تا فاصله ده ها يا صد ها
كياومتر اصلا يك تپه ٤٠٠ يا ٥٠٠ متري هم نيست!!!!!!!!
گفتم اخه ما نياز به يك سمبل ملي داشتيم ،،،، گفت شما ميتونستين يه سمبل
ملي با ١٠ يا١٥ ميليون دلار درست كنين نه يك برج ٥٠٠ ميليون دلاري روي
ضعيفترين نقطه شهر ،،، اونم بدون gyroscope كه حتي به يك طوفان اجازه
ميده كه اون رو جابجا كنه و نه حتي زلزله. چون تا جايي كه من ميدون
gyroscope به صورت built in كار گذاشته ميشه و بايد اون در محل قرار داده
بشه و بعد pinnacle دورش ساخته بشه...
من ديگه جوابي نداشتم بدم فقط گفتم كه من مسوول ساخت اينجا نبودم و يه
سري پرت وپلا كه از قيافه يارو فهميدم كه ديگه نبايد ادامه بدم ،،،، هر
دو ديگه حرفي نزديم.... من هم داشتم زمين و زمان رو مقصر ميدونستم از اقا
محمد خان قاجار كه چرا تهران رو وسط كوهها ساخت نه بغل يه پهنه ابي تا ما
بتونيم راحت توش برج بسازيم تا كسي كه ٥٠٠ ميليون دلار رو هزينه اين برج
كرد و علاوه بر اون فكر روزي كه يك جسم به وزن يك برابر ونيم USSR GEORGE
WASHINGTON از ارتفاع ١٠٠٠ پا بخوره وسط بزرگراه همت!!!! و در يك سناريوي
بدتر وارد پارك وي بشه و غلت بخوره بره پايين!!!!
از همه بدتر چيزي كه ازارم ميداد اين بود كه من دو سال و نيم اينجا كار
كردم و بعدش دو سال هم درگير اينجا بودم ولي اصلا اين فكر به مغزم خطور
هم نكرده بود و اين دوتا در عرض يك ساعت اين رو فهميدن!!! و تازه ما
ايراني ها نميدونم از كجامون در اورديم كه باهوشيم؟؟؟.
خلاصه اون ناهار كوفتم شد،،،،، و اون هم ديگه هيچي نگفت،،،، ناهارش كه
تموم شد بلند شد و دستش رو روي شونه من گذاشت و گفت خيلي ازتون عذر مي
خوام كه ناراحتتون كردم ، اصلا منظوري نداشتم،،،، ميدونستم كه شما مسوول
پروژه نيستين چون همون پايين كه بوديم بهمون گفتن كه ايشون نتونسته
بياد،،،،، مطمئنم اگه شما مسئولش بودين يه جاي بهتر براي اون در نظر
ميگرفتين. اينا رو گفت و دستش رو زد به پشتم و رفت،،،،،،

۱۳۹۱/۰۹/۰۱

فلسفه ی پرچم سرخ حرم امام حسین علیه السلام

حکایت پرچم سرخ حرم امام حسین این است :
در قبایل عرب همواره جنگ بود , اما مکه "" زمین حرام "" بود و رجب , ذی القعده , ذی الحجه و محرم , "" زمان حرام "" , یعنی که در آن جنگ حرام است . دو قبیله که با هم می جنگیدند , تا وارد ماه حرام می شدند , جنگ را موقتا تعطیل می کردند , اما برای آنکه اعلام کنند که در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست , ماه حرام رسیده است و چون بگذرد جنگ ادامه خواهد یافت , سنت بود که بر قبه خیمه ی فرمانده قبیله , پرچم سرخی بر می افراشتند تا دوستان , دشمنان و مردم بدانند که : جنگ پایان نیافته است . آنها که به کربلا می روند می بینند که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و یر صحنه ی جنگ , آرامش مرگ سایه افکنده است . اما می بینند که بر قبه ی آرامگاه حسین , پرچم سرخی در اهتزاز است . """" بگذار این سالهای حرام بگذرد """" !

۱۳۹۱/۰۷/۰۶

ای حَرمَت ملجأ در ماندگان

آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده

۱۳۹۱/۰۷/۰۴

Fw: داستان آموزنده و خواندنی ” پادشاه و مسابقه تصاویر


 
 
 
 
داستان آموزنده و خواندنی " پادشاه و مسابقه تصاویر"

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.
در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد.
اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود.
آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود.
این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت.
اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.
آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد :
آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است …








.

__,_._,___


















۱۳۹۱/۰۷/۰۱

جزئیات فیلم اهانت به حضرت رسول صلوات ا.. علیه

در حالی که پخش فیلمی موهن موجب خشم مسلمانان، به ویژه در لیبی و مصر و حمله به سفارت آمریکا در این کشورها شده، محتوای این فیلم چیست؟ فیلم از سوی تری جونز، کشیش ضد اسلام اهل فلوریدای آمریکا منتشر شده که اعلام کرده‌ انتشار این فیلم  به مناسبت سالگرد حملات یازده سپتامبر صورت گرفته است.
 
در این فیلم دوساعته، شخصیت ارزشمند پیامبر اکرم (ص) به طنز گرفته شده و این چهره پاک، فردی ترسیم شده‌ است که گناهان بسیاری مرتکب می‌شود.
 
«سَم باسیل»، نویسنده و کارگردان این فیلم، که «معصوميت مسلمانان» نام دارد یک یهودی آمریکایی اهل کالیفرنیا و شاغل در بخش مستغلات است، اما پخش و توزیع فیلم را تری جونز برعهده دارد.
 
 سم باسیل که هم‌اینک در مخفیگاه به‌ سر می‌برد به «وال‌ استریت جورنال» گفته‌ است که «بیش از ۱۰۰ یهودی با اعطای ۵ میلیون دلار» در تأمین مالی این فیلم کمک کرده‌اند و این فیلم با شرکت ۶۰ هنرپیشه و ۴۵ نفر پشت صحنه در سه ماه ساخته شده‌ است.
 
به گفته «سم باسیل»، این فیلم تاکنون تنها یک بار اکران شده که اوایل سال جاری در سالنی تقریباً خالی در هالیوود بوده است.
 
تری جونز، کشیش کلیسای گِینزویل فلوریدا، که شبکه خبری سی‌ان‌ان در وب‌سایت خود او را کشیشی «جویای نام» توصیف می‌کند پیشتر در اردیبهشت‌ماه امسال قرآن را آتش زده بود.
 
تری جونز روز ۲۰ مارس ۲۰۱۱ نیز یک نسخه از قرآن را در کلیسای خود به آتش کشید که این اقدام تظاهرات گسترده‌ای را در افغانستان به دنبال داشت که طی آن ده‌ها تن کشته و زخمی شدند.
 
 این فیلم موهن که با دو نام «معصوميت مسلمانان» و «زندگی محمد[ص] رسول اسلام» معرفی شده یک فیلم یک فیلم آماتوری به کارگردانی «سم باسیل» است و حاوی صحنه‌ها و توهین‌هایی به پیامبر اکرم(ص) است که زبان از بیان آنها شرم می‌کند.
 
این فیلم پیش از این تنها یک بار در سالنی در هالیوود به شکل خصوصی نمایش داده شد و قرار بود در سالگرد حادثه 11 سپتامبر در کلیسای تری جونز (کشیش سفیه) به نمایش درآید؛ اما این نمایش لغو شد.
 
این کشیش طبق اعلام قبلی، حرکت موهن و سخيف دیگری به نام «محاکمه مردمی محمد[ص]» برگزار کرد و به زعم خود آن حضرت را محاکمه نمود. قرار بود این فیلم در کنار این محاکمه نمایش داده شود.
 
اما علیرغم لغو پخش رسمی فیلم موهن، بخش‌هایی از این فیلم در فضای مجازی منتشر گردید و چون این کار از سوی قبطیان مهاجر مصری انجام شد، نخستین واکنش‌ها از مصر علیه این اقدام برخاست و سپس به لیبی، یمن و دیگر کشورها کشیده شد.
 
شخصیت‏های مسلمان، مسیحی، قبطی و نیز کاخ سفید ساخت این فیلم را محکوم کردند؛ اما مسلمانان خشمگین در مصر و لیبی، با حمله به نمایندگی های سیاسی آمریکا در "قاهره" و "بنغازی"، سفیر آمریکا در لیبی را کشتند.
 
دولت آمریکا که اینک با خشم مسلمانان بیدارشده مواجه شده است تلاش می‏کند خود را از این اقدام موهن بری کند؛ اما آیا می‏توان باور کرد که ساخت فیلمی با سرمایه هنگفت 5 میلیون دلاری و نیز اقدامات مستمر کشیش دیوانه بدون اطلاع و رضایت مقامات کاخ سفید انجام شده باشد؟
 
زمان این فیلم 2 ساعت است اما بخش هایی چند دقیقه ای از آن (به زبان انگلیسی و نیز با دوبله به زبان مصری محلی) بر روی شبکه "یوتیوب" منتشر شده است.
 
مشخصات فیلم
نام فیلم: «معصوميت مسلمانان» (زندگی محمد رسول اسلام)
سناریست، تهیه کننده و کارگردان: سم باسیل (به انگلیسی: (Sam Bacile
محصول: 2011 ـ ایالات متحده آمریکا
زمان: 120 دقیقه
حامیان مادی: صهیونیست‌‏ها.
حامیان معنوی: «عصمت زقلمه» رییس دولت خودخوانده قبطی (هیئت عالی حکومت قبطیان مهاجر در آمریکا) ـ «موریس صادق» وکیل قبطی دادگستری ـ «تری جونز» کشیش قرآن‏سوز آمریکایی.
 
داستان فیلم
این فیلم با صحنه‌هایی از حملات گروه‌های تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز می‏شود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله می‏کنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازه اش را ویران می کنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.
 
فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر اعظم(ص) در صدر اسلام منتقل می‌شود و با پخش صحنه های مبتذل (که از بیان آنها معذوریم)، علاوه بر توهین به پیامبر اکرم(ص)، دین اسلام را به عنوان "سرطان" و مسلمانان را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان می دهد.
 
گذشته از صحنه‏ های سخیفی که ارزش بیان ندارد، یکی از شیطنتهای فیلم آن است که مسلمانان را افرادی شکنجه‏ گر معرفی کرده و در صحنه ای از فیلم یک زن سالخورده به نحو عجیبی شکنجه می‌شود؛ در حالی که در تاریخ اسلام چنین چیزی مشاهده نمی شود.
 
در واقع، در این فیلم بسیاری از جنایت‏هایی که نظامیان آمریکایی، اسرائیلی و غربی در سال‏های اخیر در حق مردم فلسطین، عراق و افغانستان انجام داده و در "گوانتانامو" و "ابوغریب" مرتکب شده اند را بی‏شرمانه به اسلام و مسلمانان نسبت می‏دهد.
 
در این فیلم نقش پیامبر(ص) را یک بازیگر آمریکایی با رفتاری کمدی و توهین‌آمیز بازی می‌کند و در آن تلاش شده است تا نزول وحی بر پیامبر(ص) را دروغ معرفی کند.
 
 روزنامه وال استریت ژورنال در توصیف این فیلم نوشت: فیلم "برائت از مسلمانان" یک فیلم سیاسی و نه مذهبی است و در آن از اسلام به عنوان سرطان یاد شده است.
 
آشنایی با کارگردان
سم باسیل یک شهروند اسرائیلی ـ آمریکایی ایالات متحده است. وی یک مشاور املاک و مدیر شرکت‏های ساخمانی است که در کالیفرنیای جنوبی زندگی می‌کند. علیرغم عدم انتشار هیچ تصویری از وی، او یک شخص حقیقی است و سنی بین 52 تا 56 سال دارد. (یعنی سام باسیل، یک نام مستعار نیست).
 
باسیل از روز سه شنبه (۱۱ سپتامبر 2012 ـ ۲۱ شهریور 1391) که با روزنامه صهیونیستی "هاآرتص" و روزنامه آمریکایی "وال ستریت ژورنال" مصاحبه کرد ناپدید شد و از مکان اختفای وی اطلاعی در دست نیست.
 
 وی به روزنامه " وال استریت ژورنال" گفت: "برای این فیلم 5 میلیون دلار از یکصد صهیونیست اعانه جمع آوری شده است. این فیلم با استفاده از 59 بازیگر و تیمی 45 نفره در پشت صحنه، به مدت سه ماه در اواسط سال گذشته میلادی در کالیفرنیا تولید شد".
 
با وجود این هزینه هنگفت، کیفیت فیلم بسیار پایین و دکورها و صحنه‏ ها بسیار آماتوری و پیش پا افتاده است.
 
اما پس از ابراز انزجار مسلمانان جهان رسانه های غربی سعی می کنند هویت واقعی سازنده فیلم را مخفی کنند.
 
دویچه وله در گزارشی ادعا کرد: یک فعال مسیحی‌مذهب که به گفته‌ی خود در جریان تهیه فیلم همکاری داشته، اما می‌گوید که "بسیل" نام مستعار است و فرد مورد نظر نه یهودی‌مذهب است و نه اسرائیلی. به گفته‌ی استیو کلین، گروهی از شهروندان ایالات متحده که در خاورمیانه متولد شده‌اند، فیلم را تهیه کرده‌اند.
 
دویچه وله مدعی شد: بنا بر اعلام منابع اسرائیلی نیز شخصی با نام "بسیل" در فهرست شهروندان این کشور ثبت نشده است. استیو کلین از هویت واقعی کارگردان اظهار بی‌اطلاعی کرده است.
 
آشنایی با حامیان فیلم
گروه موسوم به «قبطیان مهاجر»: دکتر عصمت زقلمة از شخصیت‏های قبطی مهاجر و ساکن در آمریکا، در سال گذشته میلادی با ادعای اینکه مسیحیان قبطی مصر در معرض ظلم و قتل هستند "حکومت قبطی در تبعید" را تشکیل داد و خود را رییس آن اعلام کرد. دیگر مقامات این دولت خودخوانده «مستشار موریس صادق» مدیر اجرایی، «مهندس نبیل بسادة» دبیرکل و «مهندس إیلیا باسیلی» هماهنگ کننده بین المللی آن هستند.
 
اما رهبران قبطی مقیم مصر، با رد تشکیل این دولت، اعلام کردند که زقلمة و موریس را نماینده خود نمی دانند.
 
«تری جونز»: کشیش یک کلیسای کوچکی در ایالت فلوریدا است. وی جایگاهی در بین مسیحیان آمریکا ندارد و در کلیسای محلی او تنها حدود 20 و حداکثر ۵۰ نفر حاضر می‏شوند.
 
وی از 11 سپتامبر سال 2001 تاکنون به همراه همسرش در کلیسایی کوچک در شهر "گینسویل" حمله علیه جهان اسلام را آغاز کردند. جونز در نهمین سالگرد حملات یازده سپتامبر خواستار برگزاری مراسم قرآن سوزی شد و سرانجام پس از غائله ‏های رسانه‏ ای فراوان و کسب شهرت منفی جهانی، در روز ۲۰ مارس ۲۰۱۱ این کار موهن را انجام داد.
 
عواقب این کار ابلهانه وی گریبانگیر آمریکائیان مقیم کشورهای اسلامی و کارکنان سازمان ملل شد و فقط در "مزار شریف" افغانستان دست کم ۱۲ نفر از نیروهای سازمان ملل کشته شدند.
 
تری جونز از سوی رهبران دینی مسیحیت نیز مردود است و علاوه بر محکومیت رسمی وی از سوی "واتیکان"، روحانیون مختلف مسیحی نیز کار وی را نفی کرده‏ اند. رهبران دینی شهر دیربورن نیز با موضع‌گیری در برابر این تصمیم ضددینی تری جونز اعلام کرده بودند که مقابل مرکز اسلامی دیربورن گرد هم خواهند آمد تا اعلام کنند مخالف اهانت به احساسات اقلیت‌های مسلمان هستند.
 
وی پس از آنکه با سوءاستفاده از غائله سوزاندن قرآن در دو سال گذشته، از یک کشیش روستایی به یک چهره جهانی تبدیل شد پارسال نیز تبلیغات شدیدی را آغاز و سرانجام نسخه ای از قرآن را به آتش کشید. او امسال نیز نمایش مضحک "محاکمه مردمی پیامبر(ص)" را به راه انداخت.
 
سوء استفاده کارگردان از عوامل فیلم؟
در همین حال یک بازیگر زن که در این فیلم ایفای نقش کرده است ادعا کرد که عوامل فیلم از آنچه سازنده آن دنبال می‌کرده است، مطلع نبوده‌اند. وی می‌گوید که به وی گفته نشده بود که این فیلم در نهایت به کجا خواهد انجامید؛ بلکه در زمان فیلمبرداری، فیلم مزبور «جنگجویان صحرا» نام داشته و زمان آن نیز مربوط به هزاران سال پیش از ولادت پیامبر اسلام(ص) بوده است.
 
این بازیگر که «سیندی لی گارسیا» نام دارد، تصریح کرد: «قرار نبود این فیلم هیچ کاری به مذهب داشته باشد، بلکه قرار بود نشان دهد که در گذشته شرایط در مصر چگونه بوده است؟ در این فیلم در رابطه با [حضرت] محمد(ص) و یا مسلمانان چیزی نبود.»
 
 یکی دیگر از اعضای گروه سازنده فیلم موهن هم که به دلایل امنیتی خواست تا نامی از وی برده نشود، روز چهارشنبه در پیامی به شبکه خبری سی‌ان‌ان ابراز داشت: «تمام عوامل فیلم بشدت ناراحت هستند و احساس می‌کنند تهیه‌کننده فیلم از آنها سوءاستفاده کرده است. ما از این فیلم حمایت نمی‌کنیم و درباره مقصود و منظور آن دچار گمراهی شدیم. ما از بازنویسی‌های کامل فیلمنامه و دروغ‌هایی که به عوامل فیلم گفته شد، شوکه شده‌ایم.»    
 
همچنین بیانیه‌ای از سوی عوامل فیلم منتشر و در آن اعلام شده است که نام پیامبر اسلام(ص) و هرچه که مربوط به اسلام است، پس از پایان مراحل فیلمبرداری به فیلم مزبور اضافه شده است.
 
همچنین دیالوگ‌های اهانت‌امیز فیلم مزبور در زمان فیلم‌برداری ضبط نشده‌اند بلکه آن نیز بعداً به‌وسیله دوبله تغییر داده شده و جایگزین دیالوگ‌های اصلی شده‌اند. این بیانیه تأکید کرده است که سم باسیل کارگردان فیلم از عوامل سازنده آن سوءاستفاده کرده است.
 
منبع: سینمای ما
 

۱۳۹۱/۰۶/۲۳

جملاتي زيبا درباره تجارت

درآمد: هيچگاه روي يک درآمد تکيه نکنيد، براي ايجاد منبع دوم درآمد سرمايه گذاري کنيد
خرج: اگر چيزهايي را بخريد که نياز نداريد، بزودي مجبور خواهيد شد چيزهايي را بفروشيد که به آنها نياز داريد
پس انداز: آنچه که بعد از خرج کردن مي ماند را پس انداز نکنيد، آنچه را که بعد از پس انداز کردن مي ماند خرج کنيد
ريسک: هرگز عمق يک رودخانه را با هر دو پا آزمايش نکنيد
سرمايه گذاري: همه تخم مرغ ها را در يک سبد قرار ندهيد
انتظارات: صداقت هديه بسيار ارزشمندي است، آن را از انسانهاي کم ارزش انتظار نداشته باشيد

۱۳۹۱/۰۶/۱۰

صبح بی تو ...

صبحِ بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی ‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی ‌تو می‌گویند: تعطیل است کارِ عشق بازی
عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جُغد، بر ویرانه می‌خواند به انکارِ تو اما
خاک این ویرانه‌ها، بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجشِ دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
رویِ آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد
در هوای عشقِ تو پر می زند با بی قراری
آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفلِ بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

احتمالا سروده: مرحوم دکتر قیصر امین پور