۱۳۸۹/۱۲/۲۹

نوروز - تقدیم به کسانی که هنوز وطنشون رو به خاطر دینشون دوست دارند

آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار ج‏3 81 باب بيست
و دوم نوروز و تشخيص آن، سعد و نحس روزهاى ماه فرس و روم و برخى نوادر
..... ص : 80
باب بيست و دوم نوروز و تشخيص آن، سعد و نحس روزهاى ماه فرس و روم و برخى نوادر
(1) 1- بسندى از معلّى بن خنيس كه در نوروز نزد امام صادق عليه السّلام
رفتم، فرمود: امروز را ميشناسى؟ گفتم روزيست كه عجمها بزرگش دارند و بهم
هديه دهند قربانت، فرمود: بكعبه‏اى كه در مكّه است، اين شيوه براى امريست
ديرين كه تفسيرش كنم برايت تا بفهمى، گفتم: اى آقايم، آن را از شما بدانم
دوست‏تر است نزد من از اينكه مرده‏هايم زنده شوند و دشمنانم بميرند،
فرمود: در نوروز بود كه خدا از بنده‏هايش پيمان گرفت او را بپرستند و
شريك با او نياورند، و برسولان و حججش بگروند، و بائمّه عليهم السلام
ايمان آرند.
نخست روز است كه خورشيد تابيده، باد وزيده، گل شكفته در زمين، روزى كه
كشتى نوح بر جودى استوار شده، روزى كه خدا در آن هزارها كه از ترس مرگ
گريخته و مرده بودند زنده كرد، روزى كه جبرئيل به پيغمبر فرود آمد روزى
كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله على عليه السّلام را بدوش گرفت تا بتهاى
قريش را از فراز كعبه افكند و خرد كرد، و همچنين بود ابراهيم عليه
السّلام، روزى كه پيغمبر فرمود تا اصحابش‏
آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏3، ص: 81
با أمير المؤمنين بيعت كردند، (1) روزى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله
على عليه السّلام را بوادى پريان فرستاد تا از آنها بيعت گيرد: روزى كه
دوباره مردم با على عليه السّلام بيعت كردند، روزى كه بخوارج نهروان
پيروز شد و ذو الثدية را كشت، روزى كه قائم ظهور كند و روزى كه بدجّال
پيروز شود و او را در زباله‏دان كوفه بدار زند، نو روزى نيايد جز اينكه
ما توقع فرج داريم زيرا از روزهاى ما و روزهاى شيعيان ما است، حججش
نگه‏داشتند و شما آن را گم كرديد.
فرمود: يكى از پيغمبران از پروردگارش پرسيد چگونه اينها كه برون شدند
زنده كنى؟ خدا در اين روز باو وحى كرد آب بر مرقدشان بپاشد كه نخست روز
سال پارسيانست و آنان كه 30 هزار بودند زنده شدند، و آب پاشيدن در آن روز
سنّت شد گفتم: اى آقايم، قربانت نام روزهاى پارسى را بمن نگوئى؟ فرمود:
آنها 30 روزند از ماههاى قديم بى‏كم بيش در هر ماه.
1- هر مزد روز نامى از نامهاى خدا تعالى كه آدم را در آن آفريد، پارسيان
گويند: خوبست و نوشيدن و شادى را شايد.
امام صادق عليه السّلام ميفرمود: سعد است و مبارك: روز شاديست، با أميران
و سروران در آن سخن گوئيد، حوائج را بخواهيد كه برآورده شوند باذن خدا،
نوزادش مبارك است، نزد سلطان برويد، بخريد، بفروشيد، زراعت كنيد، درخت
بكاريد بنا كنيد، سفر كنيد كه همه كار را شايد و تزويج را، بيمارش بزودى
به شود گمشده‏اش يافت شود ان شاء اللَّه.

۱۳۸۹/۱۲/۲۵

سخنی از عین القضات

آن بار که از راه صورت عاشق میکشد حامل از راه معنی معشوقست وَحَمَلْناهُم...سراین معنی است، ای عزیز در حال مشاهده بقوت مشاهدۀ او هر بار که بر عاشق نهند بکشد و سر از زیر بار درنکشد زیرا که مست شراب مشاهده بود ودر مستی بار خلاف معهود توان کشید:

از دردکم آگاه بود مردم مست

۱۳۸۹/۱۲/۲۳

FW: بگو پاینده ایران

From: taiebeh mohamadykia ‎


شبی دل بود و دلدار خردمند

دل از دیدار دلبر شاد و خرسند

که با بانگ بنان و نام ایران

دو چشمم شد ز شور عشق گریان

چو دلبر شور اشک شوق را دید

به شیرینی زمن مستانه پرسید

بگو جانا که مفهوم وطن چیست

که بی مهرش دلی گر هست دل نیست

به زیر پرچم ایران نشستیم

و در را جز به روی عشق بستیم

به یمن عشق، درّ ناب سفتیم

و در وصف وطن اینگونه گفتم

وطن خاکی سراسر افتخار است

که از جمشید و از کی یادگار است

وطن یعنی نژاد آریایی

نجابت مهرورزی با صفایی

وطن خاک اشوزرتشت جاوید

که دل را می برد تا اوج
خورشید

وطن یعنی اوستا خواندن دل

به آیین اهورا ماندن دل

وطن تیر و کمان آرش ماست

سیاوشهای غرق آتش ماست

وطن منشور آزادی کورش

شکوه جوشش خون سیاوش

وطن نقش و نگار تخت جمشید

شکوه روزگار تخت جمشید

وطن فردوسی و شهنامه اوست

که ایران زنده از هنگامه اوست

وطن آوای رخش و بانگ شبدیز



خروش رستم و گلبانگ پرویز

وطن شیرین خسرو پرور ماست

صدای تیشه افسونگر ماست

وطن چنگ است بر چنگ نکیسا

سرود باربدها خسرو آسا

وطن یعنی سرود رقص آتش

به استقبال نوروزی فره وش

وطن یعنی درختی ریشه در خاک

اصیل و سالم و پر بهره و پاک

وطن یعنی سرود پاک بودن

نگهبان تمام خاک بودن

وطن را لاله های سرنگون است

که از خون شهیدان لاله گون است


وطن شوش و چغارنبیل و کارون

ارس زاینده رود و موج جیهون

وطن خرم ز دین بابک پاک

که رنگین شد ز خونش چهره ی خاک

وطن یعقوب لیث آرد پدیدار

و یا نادر شه پیروز افشار

به یک روزش طلوع مازیار است

دگر روزش ابومسلم به کار است

وطن یعنی صفای روستایی

زلال چشمه های بی ریایی

وطن یعنی دو دست پینه بسته

به پای دار قالی ها نشسته

وطن یعنی هنر یعنی ظرافت

نقوش فرش در اوج لطافت

وطن در هی هی چوپان کرد است

که دل را تا بهشت عشق برده است

وطن یعنی تفنگ بختیاری

غرور ملی و دشمن شکاری

وطن یعنی بلوچ
با صلابت

دلی عاشق نگاهی با مهابت

وطن یعنی خروش شروه خوانی

ز خاک پاک میهن دیده بانی

ز عطر خاک میهن گر شوی مست

کویر لوت ایران هم عزیز است

وطن یعنی بلندای دماوند

ز قهر ملتش ضحاک در بند

وطن یعنی سهند سرفرازی

چنان ستارخانش پاکبازی

مرا نقش وطن در جان جان است

همان نقشی که در نقش جهان است

وطن یعنی سخن یعنی خراسان

سرای جاودان عشق و عرفان

وطن گلواژه های شعر خیام

پیام پر فروغ پیر بسطام

وطن یعنی کمال الملک و عطار

یکی نقاش و آن یک محو دیدار

در این میهن دو سیمرغ است در سیر

یکی
شهنامه دیگر منطق الطیر

یکی من را زدشمن می رها ند

یکی دل را به دلبر می رساند

خراسان است و نسل سر بداران

زجان بگذشتگان در راه ایران

وطن خون دل عین القضاتست

نیایشنامه پیر هراتست

وطن یعنی شفا قانون اشارات

خرد بنشسته در قلب عبارات

نظامی خوش سرود آن پیر کامل

زمین باشد تن و ایران ما دل))

وطن آوای جان شاعر ماست

صدای تار بابا طاهر ماست

اگر چه قلب طاهر را شکستند

و دستش را به مکر و حیله بستند

ولی ماییم و شعر سبز دلدار

دو بیت طاهر و هیهات بسیار

وطن یعنی تو و گنجینه راز

تفال از
لسان الغیب شیراز

وطن آوای جان می پرستان

سخن از بوستان و از گلستان

وطن دارد سرود مثنوی را

زلال عشق پاک معنوی را

تو دانی مولوی از عشق لبریز

نشد جز با نگاه شمس تبریز

وطن یعنی سرود مهربانی

وطن یعنی شکوه همزبانی

وطن یعنی درفش کاویانی

سپید و سرخ و سبزی جاودانی

به پشت شیر خورشیدی درخشان

نشان قدرت و فرهنگ ایران

وطن شور و نشاط هستی ما

وطن میخانه ما مستی ما

وطن دار الفون میرزا تقی خان


شهید سرفراز فین کاشان

کنون ای هموطن ، ای جان جانان

بیا با ما بگو پاینده ایران

۱۳۸۹/۱۲/۲۰

FW: عاشقانه ای از شهید عشق عین القضات میانجی همدانی

-original message-
Subject: عاشقانه ای از شهید عشق عین القضات میانجی همدانی
From: <a-sharifi@araku.ac.ir>
Date: 2011/03/10 22:48

عشق بحدی برسد که عاشق دوست معشوق را دوست گیرد و در دشمنی دشمن او آمیزد همانا که این معنی در عالم مودت بود چون بِخُلَّت رسد روی از همه بگرداند فَانهُمْ عَدُولیٌ اِلّا رَبَ العالَمین و چون به محبت رسد ازوجود هر موجود بیزار شود اِنی بَریٌ مِمّا تُشرکون اَی فی الْوُجودِ مَعَهُ و چون بعشق بی شعور شود و در پرتو آن نور شود درین بیشعوری نظر از محبوب و محبه برخیزد آن را که بود برخود بود و این سری عظیم است ذوق درباید تا فهم شود و روا بود که عشق بحدی برسد که عاشق را غیور کند و در غیرت ناصبور کند دوست او را دشمن گیرد و دشمن او را دوست دارد عجب نخواهد که کسی نامش بر زبان راند چون خواهد که کسی دیگرش دوست دارد و آنچه شبلی قَدّسَ اللّهُ روحَهُ در نهایت مقامات هر که حق را یاد کردی او سنگی بر دهان او زدی از غیرت سر این معنی است عاشق کی طاقت آن دارد که کسی در محل نظر او شریک شود:

گر باد صبا بر سر زلفت گردد
ور هیچکسی ز خلق در تو نگرد



بر باد صبا عاشق تو رشگ برد
بر خود دل من جامۀ هستی بدرد

۱۳۸۹/۱۲/۱۵

Fw: Hekayat

from: Homayoon






hekayat1.jpgحکایت بهلول و شیخ جنید بغداد

آورده‌اند كه شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....

شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است.

گفت او را طلب كنید كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام كرد.

بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه كسی هستی؟

عرض كرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد كه مردم را ارشاد می‌كنی؟ عرض كرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض كرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه كوچك برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌كنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه كه می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی كه مرشد خلق باشی در صورتی كه هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.

bohlool.jpgمریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه كسی هستی؟

جواب داد شیخ بغدادی كه طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض كرد آری...

سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌كنم و چندان سخن نمی‌گویم كه مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌كنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بیان كرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او كار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید.

بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض كرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن كه از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان كرد.
بهلول گفت فهمیدم كه آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانكه اینها كه تو گفتی همه فرع است و
اصل در خوردن طعام آن است كه لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این‌گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریكی دل شود.
جنید گفت: جزاك الله خیراً! و
ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاك باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت كه بگویی آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشی بهتر و نیكوتر باشد. و در خواب كردن این‌ها كه گفتی همه فرع است؛ اصل این است كه در وقت خوابیدن در دل تو بغض و كینه و حسد بشری نباشد.

 

 

 






ربا در بانک

http://www.tabnak.ir/fa/news/151958/-------

۱۳۸۹/۱۲/۱۲

بالاخره از مراودات آیت الله بروجردی و انیشتن اسنادی پیدا کردم

حدودا یکی دو سال پیش مطلبی به دستم رسید که برام خیلی جالب و در عین حال عجیب بود و البته کاملا قابل هضم بود. خیلی دنبال سندش بودم و متاسفانه سند محکمی برای اون مطلب پیدا نکردم.
موضوع از این قراره که در زمان رژیم قبل مکاتباتی بین پروفسور آلبرت انیشتن و حضرت آیت الله بروجردی صورت گرفته بود که متاسفانه مفاد این مکاتبات در ایران هیچگاه به صورت رسمی افشا نشد.
چندی پیش در میان نتایج جستجویی که انجام می دادم با پایگاه اطلاع رسانی رسمی آیت الله بروجردی مواجه شدم که ناگهان این موضوع به ذهنم خطور کرد که بهترین و موثق ترین منبع این خبر ، می تونه این سایت باشه ، به همین دلیل طی یک ایمیل از مدیر محترم سایت درخواست کردم که اگر اطلاعاتی در این زمینه دارند به همراه اسناد آن اعلام فرمایند که البته پاسخ ایمیل داده نشد ، تا امروز که به سایت آیت الله بروجردی سر زدم و دیدم مطلبی با این موضوعیت در سایت قرار گرفته است و پاسخ بسیاری از سؤال ها در آن بود ، در این سایت مطالب با ارزشی نوشته شده بود که مهم ترین آن اشاره به کتابی با عنوان:
 دی اركلارونگ
Die Erklarung
 می باشد.

برای مطالعه ی دقیق تر و بیشتر به این آدرس مراجعه فرمایید:
http://fanoos121.mihanblog.com