۱۳۹۰/۰۷/۰۵

غزل دکتر و شیخ و صوفی و ...

.
خوبرویان زلف مشکین را پریشان کرده اند
آبروی مشک را با خاک یکسان کرده اند
گوشه چشمی ز ملک حسن خود بنموده اند
ملک دل ها را به غارت داده ویران کرده اند
با زره پوش از خم زلف مسلسل خلق را
فرقه ای را کشته جمعی را پریشان کرده اند
از هواپیمای حسن و از شکاری های ناز
ماه رویان قلب عالم را هراسان کرده اند
ساقیا بر شیخ و صوفی صافی وحدت بیار
تا پدید آید هر آن رازی که پنهان کرده اند
داد از این صورت پرستان کز ره جهل و غرور
ریش و کفشی را دلیل علم و ایمان کرده اند
قوم نا درویش دون هم جای تهذیب و صفا
تار مویی را نشان فقر و عرفان کرده اند
دکتر و صوفی و شیخ و محتسب هر چار مست
گوییا این ملک وقف می پرستان کرده اند
آب کی نوشم من از مرداب یونان و فرنگ
تا نصیب من ز قرآن آب حیوان کرده اند
چون الهی پایه کاخ ستمکاری فناست
بد سکالان خویشتن را خانه ویران کرده اند

دیوان مرحوم حکیم مهدی الهی قمشه ای – صفحه 414
.

هیچ نظری موجود نیست: