۱۳۸۹/۰۹/۰۹

سخنان پوران شريعت رضوي درباره 16 آذر و شهادت برادرش و دو دانشجوی دیگر

پوران شريعت رضوي:
چرا نبايد در حال حاضر دانشجويان ما اطلاع دقيقي از 16 آذر سال 1332 داشته باشند؟!!


پوران شريعت رضوي مي‌گويد: شريعتي، اولين بار با نام خانوادگي من، "شريعت رضوي"، پس از شهادت سه دانشجو در كريدور دانشكده‌ي فني دانشگاه تهران در 16 آذرماه 1332 كه هنگام ورود نيكسون (فرستاده‌ي مخصوص رييس جمهور وقت آمريكا) اتفاق افتاده بود، آشنا مي‌شود.

به مناسبت سالروز 16 آذر سال 1332 ، با وي كه خواهر شهيد آذر (مهدي) شريعت رضوي و همسر معلم شهيد دكتر علي شريعتي است، به گفت‌وگو پرداخته‌ايم.

آن‌چه در پي مي‌آيد بخشي از حاصل تلاش خبرنگار گروه تاريخ خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) براي گفت‌وگو با پوران شريعت رضوي است كه سال‌هاست سكوت را به حرف زدن ترجيح داده است. اين گفت‌وگو در آستانه‌ي پنجاهمين سالگرد شهادت برادرش تقديم به مخاطبان محترم مي‌شود:

وي در ابتدا شنيده‌هاي خود را از حوادث روز 16 آذر سال 1332 چنين ابراز داشت: زمزمه‌هاي سفر نيكسون به ايران باعث شده بود كه حكومت براي ايجاد خفقان در جامعه و از همه مهمتر در دانشگاه كه آن‌روز بستر تشنج بود، دانشگاه را از سه چهار روز قبل به نيروي نظامي مجهز كند. تا اينكه روز دوشنبه 16 آذر 1332 زنگ تفريح، سه تن از دانشجويان به تمسخر عده‌اي از سربازان پرداخته‌اند و همين امر نيز باعث شد كه سربازان در ابتدا به كلاس آن چند دانشجو وارد شدند و تقاضا كردند كه آنها را به بيرون از كلاس بفرستند كه امتناع استاد مربوطه باعث شد آنها در دفتر رييس دانشگاه حضور يابند و از او بخواهند كه اين سه تن را تحويل دهد.

اما رييس دانشكده نيز از تحويل سه‌دانشجو خودداري كرد، و معاون نيز بي هنگام زنگ را به صدا در مي آورد. در اين هنگام دانشجويان از كلاسها خارج شده و شروع به شعار دادن مي كنند و بعد هم تير و خون و ...

در اين ميان آذر(مهدي) شريعت رضوي، احمد قندچي و بزرگ نيا در كريدور كوچك دانشكده مورد اصابت گلوله قرار مي‌گيرند و درست زير يكي از همين ستونهاي فعلي دانشكده برادرم شهيد مي شود.

وي گفت: برادر ديگرش(غلامرضا) نيز در آن زمان دانشجوي دانشكده‌ي پزشكي دانشگاه تهران بوده است، كه وقتي به خانه برمي گردد اهل خانه به او مي گويند كه آذر هنوز بازنگشته است.

دكتر پوران شريعت رضوي در ادامه افزود: پدر و مادرم در آن زمان در مشهد بودند، غلامرضا به‌جستجوي آذر مجدد به دانشگاه برمي گردد و پس از جستجو تا ساعت 10 شب، به او خبر مي دهند كه آذر به همراه دو دانشجوي ديگر به شهادت رسيده است. از طريق سرهنگ فرجاد كه يكي از اقوام خانوادگيمان بود و نيز از سوي پدر "بزرگ‌نيا" كه ارتشي بود، متوجه شديم كه اجساد اين سه شهيد به قبرستاني در جاده‌ي خاوران منتقل شده است. سپس با وساطت اين دو، اجساد تحويل داده شدند. در اين فاصله دانشگاه تهران آرام و كلاسها تعطيل مي‌شود تا اينكه ...

وي در ادامه به برگزاري مراسم چهلم اين سه شهيد اشاره كرد و افزود: به مناسبت بزرگداشت چهلمين روز شهادت اين سه دانشجو از طرف حكومت اجازه داده شد كه اين سه خانواده مراسمي در محل دفن آنان( امامزاده عبداله(úع) شهرري) برگزار كنند به شرط اينكه آرامش برقرار باشد و ضمنا هر خانواده مي‌تواند تا 500 نفر ميهمان داشته باشد.

اين مراسم با استقبال گسترده‌ي دانشجويان همراه بود. به اين صورت كه از ميدان شوش تا امامزاده عبدالله(ع) خيابان مملو از جمعيتي بود كه همگي با قيافه‌اي افسرده به مراسم بزرگداشت اين سه دانشجو مي‌رفتند، البته دم درب امامزاده، مرحوم سرهنگ فرجاد و مرحوم سرهنگ بزرگ‌نيا با جابه‌جا كردن كارتها ميان ميهمانان باعث شدند كه عده‌ي كثيري در اين مراسم شركت كنند.

در اين مراسم عليرغم انزجار جامعه‌ي دانشگاهي از به آتش كشيدن دانشگاه و به خاك و خون كشيدن دانشجويان، هيچ‌گونه سخنراني و يا حركت خاصي صورت نگرفت، چرا كه خانواده‌ي سه شهيد مرتب از آنان مي‌خواستند كه خونسرد باشند و سكوت كنند.

چون حكومت وقت از آنان تعهد گرفته بود كه نبايد برعليه آنچه گذشته تظاهراتي انجام گيرد.

پس از اين مراسم نيز پيامهاي تسليت از جانب دانشجويان و حكمرانان ساير كشورها براي خانواده‌ي شهدا، فرستاده شد كه خانواده‌ي شريعت رضوي نمونه‌ي آنرا دارد.

همچنين شاه براي اينكه بر روي اين مسئله سرپوش بگذارد، اعلام كرد كه خانواده‌ي اين سه دانشجو اگر بخواهند مي‌توانند براي زيارت به كربلا بروند؛ كه پدر و مادر من به درخواست حكومت جواب منفي دادند و با فرستادن نامه‌ي پرگلايه‌اي اين درخواست را قبول نكردند.

وي در ادامه خاطر نشان كرد: تا مدتي مصاحبه‌هاي راديويي و مباحثي پيرامون اين موضوع در مجلات و مطبوعات به چاپ مي‌رسيد؛ در سالهاي اول سه خانواده در مزار اين سه دانشجو همديگر را ملاقات مي‌كردند و گويا خانواده‌ي شهيد بزرگ نيا به خارج رفتند و اكنون ما از خانواده‌ي شهيد قندچي هم خبري نداريم.

بعد از سالهاي اول انقلاب، عملا تنها عده‌ي معدودي از دانشجويان متعهد بر سر مزار اين سه شهيد حضور بهم مي رسانند و مراسم مختصري برگزار مي شود، در مطبوعات نيز فقط ستون مختصري به اين واقعه اختصاص مي يابد؛ در واقع آنها سربازان گمنامي هستند كه سالي يك‌بار ياد كوچكي از آنها مي‌شود.

حال اين سوال پيش مي‌آيد كه چرا نبايد در حال حاضر دانشجويان ما اطلاع دقيقي از روز 16 آذر سال 1332 داشته باشند؟!!

شريعت رضوي افزود:در سالهاي اخير در سالگرد 16 آذر زمانيكه بر سر مزار اين شهدا مي‌رويم ساعاتي را انتخاب مي‌كنيم كه با جوانان مواجه نشويم و مشكلي براي آنان به وجود نياوريم، توصيه ما به جوانان اين است كه به دور از شائبه‌هاي موجود در حالي كه بخشهايي از تاريخ در حال فراموشي است به تاريخ خود بنگرند و به خاطر بسپارند.

وي در پايان خاطر نشان كرد: مهدي (آذر) در خانواده‌اي مذهبي به‌دنيا آمد كه دفاع از مرز و بوم انگيزه‌اش بود، او نه ساله بود كه برادر بزرگش علي اصغر شريعت رضوي (طوفان) در سال 1320 در حال دفاع از وطن شهيد شد.

آذر هم پس از كودتاي 28 مرداد قبل از شهادت به خاطر مبارزات سياسي عليه حكومت شاه مدتي در زندان باغ شاه زنداني شد، او يك جوان مبارز ملي بود.

هیچ نظری موجود نیست: