۱۳۸۹/۱۰/۱۰

بزرگ مردی که او را نمیشناسیم

ای کاش بیشتر با آثار اقبال لاهوری آشنا بشیم
و ای کاش دوستانی که کتاب ما و اقبال اثر جناب دکتر علی شریعتی مطالعه
نکردن رو حداقل یک بار مطالعه بفرمایند.

این شعر مرحوم اقبال دیشب حسابی دلبری کرد:

مسلمانی که در بند فرنگ است
دلش در دست او آسان نیاید
ز سیمائی که سودم بر در غیر
سجود بوذر و سلمان نیاید

۱۳۸۹/۱۰/۰۹

'ضرر الکل از هروئین بیشتر است'

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 


مشروبات الکلی
تهیه کنندگان گزارش می گویند بخش قابل توجهی ازجرایمی که اتفاق می افتد با مصرف الکل ارتباط دارد
مشاوران دارویی سابق دولت بریتانیا گزارشی منتشر کرده اند که در آن نتیجه گیری شده ، خطر و هزینه مصرف مشروبات الکلی برای جامعه، بیشتر از هروئین و کراک است.
این گزارش توسط کمیته علمی مستقل در مورد داروها، تهیه شده که به منظور بررسی داروها بدون مداخله سیاسی، تشکیل شده است.
دیوید نات، دانشمندی که به دلیل ارائه نظرات آزاد و بدون تعصب در مورد سیاست های دارویی، سمت مشاور دارویی دولت را از دست داد، سرپرستی این گزارش را به عهده داشته است.
برای تهیه گزارش مورد بحث، تاثیر مصرف بیست نوع دارو بر 16شاخص زیان های وارد به جامعه از جمله وضعیت سلامت جامعه، جرایم و جنایات، و هزینه های اقتصادی مورد مطالعه قرار گرفت.
نتیجه این تحقیقات این بود که روی هم رفته زیان الکل به مراتب بیشتر از هروئین و کراک است.
در این بررسی ها زیان مصرف الکل سه برابر زیان مصرف کوکائین یا کشیدن سیگار برآورد شده است.
دیوید نات، می گوید کراک از الکل اعتیاد آورتر است ولی از آنجا که عده بیشتری الکل مصرف می کنند در کل زیان آن بیشتر است.
یک سخنگوی انجمن فروشندگان نوشابه های الکلی گفت البته افراط در مشروبخواری یکی از مشکلات جامعه بریتانیاست ولی این نگرانی وجود دارد که با تاکید بر این گونه موارد نادر، پرفسور نات و همکارانش باعث شوند که مردم مشکلات واقعی را در نظر نگیرند و در مواردی که مقابله با افراط در مشروب خواری لازم است، اقدامات لازم را به عمل نیاورند.
یک سخنگوی وزارت کشور بریتانیا گفت اولویت ها روشن است و وزارت کشور می خواهد استفاده از مواد مخدر و اعتیادآور را کاهش دهد، با جرایم مرتبط با مواد مخدر و بی نظمی مبارزه کند و به معتادان به مواد مخدر کمک کند که برای همیشه اعتیاد خود را ترک کنند.

مقایسه زیان ناشی از مواد مخدر (عکس زیر)


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹/۱۰/۰۵

یعقوب لیث


نمک شناس!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

:: مجسمه یعقوب لیث صفاری در ورودی شهر دزفول ::
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشكیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.

در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و كار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم كه تا آخر عمر برایمان بس باشد.

البته دسترسى به خزانه سلطان هم كار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممكن را بررسى كردند، این كار مدتى فكر و ذكر آنها را مشغول كرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممكن را پیدا كردند و خود را به خزانه رسانیدند.

خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در كوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر كرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان كرد گوهر شب چراغ است، نزدیكش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمك است!

بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى كه رفقایش متوجه او شدند و خیال كردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او كه آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس كه تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمك گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمكش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است كه ما نمك كسى را بخوریم و نمكدان او را هم بشكنیم و ...

آنها در آن دل سكوت سهمگین شب، بدون این كه كسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح كه شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند كه شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را كه باز كردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق كه كردند دیدند كه دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى كرد و ...

بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیك صحنه را مشاهده كرد، آنقدر این كار برایش عجیب و شگفت آور بود كه انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت : عجب ! این چگونه دزدى است ؟ براى دزدى آمده و با آنكه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است ؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟... ولى هر جور كه شده باید ریشه یابى كنم و ته و توى قضیه را در آورم ...

در همان روز اعلام كرد: هر كس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیك او را ببینم و بشناسم.

این اعلامیه سلطان به گوش سركرده دزدها رسید، دوستانش را جمع كرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى كردند، سلطان كه باور نمى كرد دوباره با تعجب پرسید: این كار تو بوده ؟ گفت : آرى.

سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این كه مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت : چون نمك شما را چشیدم و نمك گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ...

سلطان به قدرى عاشق و شیفته كرم و بزرگوارى او شد كه گفت : حیف است جاى انسان نمك شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حكومت من كار مهمى را بر عهده بگیرى، و حكم خزانه دارى را براى او صادر كرد.

آرى او یعقوب لیث صفاری بود و پس از چند سالى حكمرانى در مسند خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود. یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه‌آباد واقع در 10 کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده‌های شهر گندی شاپور نیز دیده می‌شود.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
:: مقبره یعقوب لیث صفاری در روستای شاه‌آباد دزفول ::

 
We Only Have One Earth....Let's Protect It!
Yours Sincerely
N.Omidvari



۱۳۸۹/۱۰/۰۱

کار تیمی

در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و .... ادامه بازی. بچه ها هم همدیگر رو  هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.

در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که  كل تيم  10 نفره  روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلي، بعد 10 نفر روی 7 صندلي و  همینطور تا آخر.

با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن.

گوشه ای ازسخنرانی همایش کیفیتدرخصوص فرهنگ کار تیمی- بازی بهترین آموزشه

بلوتوث‌هايتان را خاموش كنيد

بلوتوث‌هايتان را خاموش كنيد
جام جم آنلاين: شما در خطريد؛ خطري كه بنيان خانواده‌تان را متزلزل مي‌كند؛ خطري كه شما يا بستگانتان را تا مرز خشم، جنون، ارتكاب قتل يا خودكشي مي‌برد؛ خطري كه آبرويتان را به باد مي‌دهد و انگشت‌نمايتان مي‌كند تا خاص و عام براي عبرت هم مثال‌تان بزنند و بگويند: «بيچاره، همه اطلاعات گوشي‌اش را دزديده‌اند، حتي عكس‌هاي خصوصي‌اش را.»

آنچه در اين گزارش مي‌خوانيد، يك تجربه خطرناك است كه براي دركش، بايد موبايلتان را كاملا از هر نوع شماره، عكس، فيلم و پيامك خالي كنيد و قيد شماره تلفن‌تان را هم براي هميشه بزنيد، تا وارد روندي شويد كه نشانتان دهد هكر‌ها چگونه به فايل‌هاي خصوصي ديگران از طريق گوشي تلفن همراهشان، چوب حراج مي‌زنند، اما اگر شما هم از خطر كردن مي‌ترسيد، پس ماجراجويي را به خبرنگار «جام‌جم» واگذار كنيد تا ماجراي آشنايي كوتاه با يكي از هكرهاي تلفن همراه را برايتان بگويد: آشنايي من با اين هكر، برنامه‌ريزي شده نبود، او با يك گوشي تلفن همراه در دستش كه صفحه نمايشي نسبتا بزرگي داشت، تكيه داده بود به ميله سرد وسط مترو و عكس‌هايي را تماشا مي‌كرد و لبخند مي‌زد. وقتي متوجه شد نگاهم روي صفحه نمايش گوشي‌اش ثابت مانده است، اول سرگرمي محبوبش را پنهان كرد اما طولاني بودن مسيرمان، باعث شد يخ‌ها آرام‌آرام آب شوند.

روي صفحه نمايشگر تلفن همراه او، عكس زني جوان و بي‌حجاب بود كه شباهت زيادي به بانوي محجبه‌اي در همان واگن داشت. «چه بامزه ! اين عكس موبايلتان، كاملا شبيه آن خانمي است كه آن طرف نشسته، اين جور تصادف‌ها خيلي كم پيش مي‌ياد!» اين شروع گپ و گفت ما بود، ناشناس كم سن و سال از ته دل خنديد و گفت: «هيس! خب اين عكس همونه! موبايلش را هك كردم. تازه عكس‌هاي بيشتر هم هست ! ببين!»

خانم الف (خودش دلش مي‌خواست به اين نام خوانده شود) به من ياد داد كه اگر بلوتوث كسي روشن باشد يك هكر براحتي مي‌تواند همه اطلاعات گوشي او را از شماره تلفن‌ها گرفته تا عكس‌ها و پوشه‌هاي شخصي صاحب گوشي، بدزدد.

او گفت: «هر روز مسيري طولاني را در مترو انتخاب مي‌كنم تا براي سرگرم شدن، اطلاعات موبايل‌هاي مردم را بخوانم. هر روز بالاخره كسي پيدا مي‌شود كه بلوتوثش را روشن بگذارد. هدفم از اين كار فقط سرگرمي است و قصد اخاذي ندارم.»

الف، تعريف كرد كه مردم معمولا براي ردوبدل كردن فايل‌هاي صوتي و غيره با هم، سيستم بلوتوث تلفن همراهشان را در مترو روشن مي‌كنند و اگر تلفن همراه كسي مجهز به برخي نرم‌افزارهاي ويژه هك باشد، در چند ثانيه مي‌تواند از طريق ارسال بلوتوث، وارد تلفن همراه قرباني شود. الف معتقد است: «وقتي بلوتوث گوشي تلفن همراه كسي روشن باشد، يا هكر است! يا قرباني!»

اما هك كردن تلفن همراه با بلوتوث، تنها تخصص الف نبود، او مي‌دانست چطور بايد در نقش دختري نگران كه شارژ گوشي‌اش تمام شده است، گوشي همراه ديگران را براي تماسي فوري با مادر بيمار خيالي‌اش براي چند دقيقه امانت بگيرد و كدي را وارد كند كه از طريق آن، هزينه همه مكالمات تلفني‌اش به حساب آنها نوشته شود!

او توضيح داد : «با اس ام اس هم مي‌شود تلفن را هك كرد اما هنوز اين يك فقره را ياد نگرفته‌ام.» تاكنون كسي از الف شكايت نكرده است، او هيچ سابقه كيفري ندارد و اعتقاد دارد وعده برخورد با هكرهاي گوشي‌هاي همراه فقط يك بلوف پليسي است.



۱۳۸۹/۰۹/۲۹

توهین به ایرانیان در دبی ...!!!


توهین به ایرانیان در دبی ...!!!

 

 

بی شرمی ماموران اماراتی فرودگاه دبی  علیه مسافران بیگناه ایرانی

منبع / نویسنده: وب سایت ایران ب ب ب

فاجعه رفتار تکان دهنده ماموران فرودگاه دبی با مسافران و گردشگران ایرانی



ماموران فرودگاه دبی به دلیل انچه دریافت گزارشی مبنی بر احتمال حمل مواد مخدر توسط یکی از مسافران ایرانی پرواز تهران – دبی در ( پنجشنبه 14 شهریور )ضمن رفتاری بسیار شدید و وحشیانه اقدام به بازرسی و لخت کردن تمامی 152 نفر مسافران این پرواز اعم از زن و مرد نمودنند  .
به گزارش شاهدان عینی که خود هم از مسافران این پرواز نیز بوده اند پلیس دبی پس از نگهداری 4 ساعته تمامی مسافران در فرودگاه دبی ( به صورت سرپا ) و سپس گنترول گذرنامه ها انها تمامی مسافران را اعم از زن و مرد و کودک را به سالن بازرسی ویژه هدایت کرده اند  .


در سالن ویژه بازرسی فرودگاه سالن شماره 2 فرودگاه دبی از همه خواستنند تمام لباسهای خود و حتی لباسهای زیر خود را دراورند و اقدام به بازرسی مسافران این پرواز که اکثرا خانواده ها هم بودنند نمودنند . همچنین در پی گستاخی پلیس فرودگاه امارات تمامی زن ها و دختر ها را توسط پلیس مرد کاملا برهنه کردنند و حتی از فرو بردن دست در درون اندام تناسلی بانوان و دختران هم کوتاهی نکردنند .

 

 


 

 


شاهدان عینی از فریاد و گریه و شیون زنان و دختران ایرانی در سالن بازرسی 2 حکایت میکنند که تمامی فضای سالن شماره 2 فرودگاه دبی را پر کرده بود  .
یکی دیگر از شاهدان این پرواز میگویید که زنان و دختران را پس از بازسی وحشیانه از سالن بازرسی به سوی سالن خروجی فرودگاه دبی هدایت میکردند در حالی که به انها حتی اجازه نداده بودنن لباس های زیر خود را هم به تن کنند و در حالی انها را یکی یکی ازسالن بازرسی ویژه خارج میکردند که زن ها و دختران گریه کنان فقط لباسهای خود را در دست داشتنند و نه بر تن !

یکی دیگر از مسافران زن این پرواز میگویید که در اثر برخورد وحشیانه و خشن پلیس دبی در حال بازرسی بدنی از مسافران دختر بکارت یکی از دختران ایرانی پاره شده است و فریادها و گریه های این دختران و زنان در فرودگاه و متعاقب ان اعتراض شوهران و خانواده های دیگر ایرانی بازرسی شده باعث شد که پلیس فرودگاه با باتوم اقدام به ضرب و شتم وحشیانه تمامی مسافران دربند در سالن بازرسی را به همراه داشته باشد  .
از طرفی در نهایت بعد از 3 ساعت از بازرسی ویژه بدنی تک تک مسافران ایرانی مشخص شد که هیچ یکی از انها هیچ مورد خلافی به همراه نداشته اند و ماموران فرودگاه دبی عمدا و فقط به خاطر ارعاب و تحقیر ایرانیان عازم دبی این حرکت زشت و بدور از انسانیت را انجام داده اند .

 

 


 


واکنش سفارت جمهوری اسلامی در دبی :


پس از مراجعه حضوری چندی از مسافران ایرانی به سرکنسولگری جمهوری اسلامی در دبی ابتدا از ورود این افراد به ساختمان کنسولگری جلوگیری به عمل امد ولی پس از ورود چند نفر و باز گو کرد واقعیت ماجرا برای مسئولان جمهوری اسلامی در دبی به انها قول داده شد که پیگیر ماجرای اتفاق افتاده شوند . همچنین یکی از 3 نفر از دختران که با جراحت ... مواجه شده بودنند برای اثبات موضوع به پزشکی قانونی ارسال شد که حقیقت ادعا اثبات شود  .
از طرفی بعضی از خبرنگاران رسانه های گروهی با معاون سرکنسولگری جمهوری اسلامی در دبی قرار مصاحبه گرفتنند که ایشان از پذیرفتن خبرنگاران خودداری کردند و با تعجب فراوان ایشان خطاب به مراجعه کنندگان تمامی ماجرای اتفاق افتاده را تکذیب کردنند و گفتنند موضوع مهمی اتفاق نیفتاده و ماجرای گفته شده فقط شایعه است !
ولی یک روز بعد از تکذیب ماجرا توسط کنسولگری ایران در دبی - سفارت جمهوری اسلامی در ابوظبی با تایید ضمنی خبر برخورد وحشیانه ماموران فرودگاه دبی با مسافران ایرانی و پاره شدن بکارت یکی از دختران 15 ساله این ماجرا را یک اقدام عادی در فرودگاه دبی خوانند ولی گفتنند که در این زمینه با فرمانده پلیس فرودگاه دبی صحبت و موضوع پیش امده را پیگیری
 کنند !!!!!! 

 

کمترین مجازات می تونه تحریم سفر به دوبی باشه وگرنه باید اعلام جنگ با این ملعونین کثیف بشه

این موضوع نه تنها نسبت به ایرانیان بلکه نسبت به هیچ انسانی در هیچ نقطه ی دیگر دنیا قابل تحمل نیست

۱۳۸۹/۰۹/۲۸

خط فقر قبل و بعد از یارانه ها


سرخی آسمان خونخواهی خون حسین است

وقتی که نزدیک غروب آسمان قرمز می شود یاد سخنی از جناب دکتر شریعتی می افتم که از ابوالعلا معری نقل کرده و مضمون آن این است که: این سرخی آسمان خونخواهیی است که آسمان از خون حسین بن علی اعلام کرده است.

امروز اصل این شعر را پیدا کردم:

 

وعلي الدهر من دماء الشهيدي

ن علي و نجله شاهدان

 

فهما في اواخر الليل فجرا

ن و في اوّلياته شفقان

 

ثبتا في قميصه ليجيء ال

حشر مستعدياً الي الرحمن

 

(شبر، 1422 ق، ج2، ص 298).

بر چهره روزگار از خون دو شهيد علي و فرزندش دو شاهد نقش بسته است. آن دو شاهد در پايان سياهي شب، سرخي فجر است و در آغاز آن، شفق خونرنگ، اين سرخي بر پيراهن او نقش شده است تا روز قيامت برخداي رحمان دادخواهي کند.

 

ابوالعلا معري (م. 499ق) شاعر برجسته و نابيناي عرب

۱۳۸۹/۰۹/۲۳

روز مرگی

                   هرچندی یکبار خودمان را از چنگ روزمرگی بیرون بکشیم، آزاد بکنیم و بخودمان بیندیشیم و دقیق ارزیابی کنیم و در عوامل انحرافی موجود در قضاوت خودمان و در گرایشهای خودمان و درضعفهایی که در جبهه گیریهای خودمان، در بیان خودمان و در انجام رسالتهای خودمان داریم. تجدید نظر کنیم و دراین حالت مسلما چون قاضی خودمان هستیم ومتهم نیز خودماهستیم و هیچکس دیگر حاضر و ناظر نیست . ما قاضی بسیار عادل و دقیقی خواهیم بود و این لحظات، لحظات بسیار بزرگ یک انسان است و دراین لحظات است که گاه انقلاب های بزرگ روحی بوجود می آید.


دکتر علی شریعتی - اسلام شناسی صفحه 150

۱۳۸۹/۰۹/۲۲

باران رحمت الهی

و اوست كسى كه باران را- پس از آنكه [مردم‏] نوميد شدند- فرود مى‏آورد

سوره شوری آیه 28

Fwd: دليل داد زدن!!! ( فوق العاده خواندني(


دليل داد زدن!!! ( فوق العاده خواندني(

 

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
,
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.


۱۳۸۹/۰۹/۲۱

معیار صحیح تر برای سنجش هوشمندی

          بسیاری از بیماران بیمارستانهای روانی مدارک تحصیلی معتبر و متناسب دارند....معیار صحیح تر برای سنجش هوشمندی عبارتست از یک زندگی مؤثر و بارور و شادمانه که هر روزش و هر لحظه اش زیسته می شو.

دکتر وین دایر - غلبه بر عصبیت صفحه 18

فیلم کوتاهی ازتالاب میقان


۱۳۸۹/۰۹/۱۶

غار کریستال

نزدیک به 1000 متر در زیر صحرای Chihuahua در مکزیک دو برادر که در حال حفاری برای یافتن سرب و نقره بودند با صحنه ای بسیار عجیب و منحصر بفرد روبرو گشتند. آنها غاری را کشف کردند که در آن بلورهایی به بزرگی 11 متر با شکل و شمایلی کاملا منحصر بفرد وجود داشت .

این بلورها میلیون ها سال پیش بر اثر اشباع کلسیم سولفات آبهای زیر زمینی ساخته شده اند و همانطور که در عکسهای مشاهده مینمایید شکلی عجیب و منحصر بفرد دارند.

همچنین در ویدئویی که در انتها آمده است میتوانید گزارش تیم "Angry Planet" از این غار عجیب و منحصر بفرد را ملاحظه نمایید.



۱۳۸۹/۰۹/۱۲

حجاب

دکتر علی شریعتی

جهت گیری طبقاتی - صفحه 53

 

حجاب

وقتی که توبه یک نفر هیچ ارزش وجودی و هیچ چیز که نشان دهد که هست ندهی، فقط باید بدنش را نشان دهد، چرا که بدن حداقل چیزی است که که یک حیوان یک موجود زنده و یک موجود بیولوژیک دارد....

کسی که زیبایی اندیشه پیدا کند، زیبایی بدنش را نشان نمی دهد، کسی که شخصیت انسانیش نمود و تلاء لو دارد برای او تبلور بدنی کسرشأن و شرم آوراست، پس آنرا نفی وکتمان می کند! چرا؟ برای اینکه بتواند برروی آن ارزش وجودی متعالی تاکید بیشتری کند، یعنی خود نمایی انسانی بیشتر داشته باشد و این مسیر طبیعی کاراست.

۱۳۸۹/۰۹/۱۰

سوگند فراوان ...

سوره قلم آیه 10

                        از هر فرومایه ای که بسیار سوگند می خورد پیروی مکن

قدر دانی

این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد.
 
یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی
در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته
  شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح
 سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای
  پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.
رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟))
جوان پاسخ داد: ((هیچ.))
رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟))
جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های
مدرسه ام را پرداخت می کرد.))
رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟))
جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.))
رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.
جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.
رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟))
جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و
کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.))
رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،
و سپس فردا صبح پیش من بیایید.))
جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.
وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.
مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان
نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش
سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده،
و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک
بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.
این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا
او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود
برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.
بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش
یواشکی شست.
آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.
صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.
رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:
((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید
و چه چیزی یاد گرفتید؟))
جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))
رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))
جوان گفت:
1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.
2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار
است برای اینکه یک چیزی انجام شود.
3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.
رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))
می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را
برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.
بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.
هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.
 
یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،
((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود
بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که
 مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی،
که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.
او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم،
آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟
 
شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،
تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه
کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.
برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که
والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.
مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و
یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.
 
لطفاً این داستان را به هر چند نفر که امکان دارد ارسال کنید...
 این ممکن است یک کسی را برای بهتر شدن تغییر دهد.