۱۳۸۸/۱۲/۰۷
گاهي گمان نميكني ولي ��يشود
گاهي هزار دوره دعا بي اجابتست
گاهي نگفته قرعه بنام توميشود
گاهي گداي گدايي وبخت نيست
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود.....
۱۳۸۸/۱۲/۰۶
۱۳۸۸/۱۲/۰۲
دو سال پيش
شايد
---- Sent using a Sony Ericsson mobile phone
۱۳۸۸/۱۲/۰۱
۱۳۸۸/۱۱/۲۶
Fw: در مدح علی بن موسی الرضا علیه السلام
**
بگو به دوست چو آن مه به دلبری آید
هزار ماه به کوی تو مشتری آید
عجب که جلوه نهان داری ای پری رخ و باز
به دام عشق تو حور افتد و پری آید
به غمزه ای دل و دین بردی از جهان سهل است
تو را که جلوه جانان به دلبری آید
بنازم اهل نظر را که پیش تیر نگاه
یکی نکشته به یک غمزه دیگری آید
غلام درگه خویش ار تو را پذیرد شاه
گدای کوی تو با تاج قیصری آید
ز من به یک نظر این نیم دل گرفت آن ماه
کدام مهر بدین ذره پروری آید
به آفرین الهی در این مدیحه ی عشق
روان حافظ و سعدی و انوری آید
شعر از جناب حکیم مهدی الهی قمشه ای - 447 ص
۱۳۸۸/۱۱/۲۵
۱۳۸۸/۱۱/۲۴
خدايا
آمين
۱۳۸۸/۱۱/۲۳
خدایا لذتم مدام باد ...
Sent to you by Ali via Google Reader:
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترين زنهاست را مىزند.
نمىدانيد چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى مىشوم و مىپرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمىدهد؛ دوباره مىپرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مشكرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمىبيند. باز هم سؤالم بىجواب مىماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون مىآيم.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مىآيند تا لذت ببرند، ذرهاى به تو محل نمىگذارند.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مىزنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشهاى از زيبايىهاتان، پاك شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديكترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مىرويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى مىبينى كه مىتوانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مىرويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
نمىدانيد؛ واقعاً نمىدانيد چه لذتى دارد اين حجاب!
خدايا! لذتم مدام باد.
نویسنده: زهرا قدیانی
منبع: http://www.porseman.net/defaulte.aspx?namayesh=1729
Things you can do from here:
- Subscribe to به سوي خدا برويم using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
دوربين نماز جمعه
۱۳۸۸/۱۱/۲۲
فتح قله ی الوند همدان در روز چهارشنبه 21 بهمن 1388
فتح قله ی الوند همدان در روز چهارشنبه 21 بهمن 1388
اعضای گروه آقایانان:
منصور صیدی (سرپرست)
جواد قاسمی
مهدی ثامنی
حسین بنیادی
حسین مقدسی
حسین باقری
رضا خدادای
حسین واحدی
عزت ا.. محمدی
علی شریفی
۱۳۸۸/۱۱/۲۱
الوند
داغ از تنور
۱۳۸۸/۱۱/۲۰
حجاب
در ضمن زمان این نمایشگاه به پایان رسیده
۱۳۸۸/۱۱/۱۹
آلبوم عکس های دکتر الهی قمشه ای به وبلاگ اضافه شد
برای دیدن عکس های بزرگتر روی عکسهای کوچک کلیک کنید و به دکمه های جهتی در بالای آلبوم برای دیدن تمام عکس ها توجه کنید
آلبوم عکس های دکتر الهی قمشه ای به وبلاگ اضافه شد لطفا برای ورود به آلبوم کلیک کنید
۱۳۸۸/۱۱/۱۸
سرعت اینترنت و دانلود
607 کیلوبایت بر ثانیه
و سرعت دانلود من در منزل به صورت متوسط 1 کیلوبایت بر ثانیه هست تازه اون هم به شرط اینکه از اصل و نصب اینترنت قطع نباشه
۱۳۸۸/۱۱/۱۷
پادشاهی ...
پادشاه یکی را بر دار میکند در ملا ء خلایق ، جائی بلند و عظیم ، او را میآویزند - اگر چه در خانه ، پنهان از مردم و از میخی پست نیز توان در آویختن ، الا میباید که تا مردم ببینند و اعتبار گیرند و نفاذ حکم و امتثال امر پادشاه ظاهر شود
آخر همه دارها از چوب نباشد ، منصب و بلندی و دولت نیز داری عظیم بلند است . چون حق تعالی خواهد که کسی را بگیرد ، او را در دنیا منصبی عظیم و پادشاهیی بزرگ دهد – همچون فرعون و نمرود و امثال اینها . آن همه چو داری است که حق تعالی ایشان را بر آنجا میکند تا جمله خلایق بر آنجا مطلع شوند
از کتاب فیه ما فیه مولانا
* * *
پادشاهی که یک چشمش کور بود ، روزی از هنرمندان پایتخت دعوت نمود که بیایند و پرتره ای به رسم یادگار از چهره اش برداشته تا در تالار قصر بیاویزند
اولین نقاش وارد شده و بسرعت تعظیمی کرد و دست بکار شد . پس از چند ساعت کار ، تابلو آماده شد و آنرا به شاه عرضه نمود . نقاش عکس او را درست آنچنانکه بود ، ترسیم نمود . پادشاه با دیدن تابلو ، آنهم با یک چشم کور بسیار برآشفت و دستور داد که هنرمند را صد تازیانه بر زنند
نوبت به نقاش دوم رسید ، او که از عقوبت پادشاه لرزه بر جانش افتاده بود ، تابلوی پادشاه را در حالی که هر دو چشمش سالم بود ، ترسیم نمود . اینبارهم شاه با دیدن تابلو سخت بر آشفت و دستور تادیب این نقاش را هم صادر کرد
نوبت به سومی رسید ، او فکری کرد و شروع به کار نمود . پرتره آماده بود و اینبار شاه با دیدنش لبخند رضایتی بر لبانش نقش بر بست و دستور داد که او را پاداشی فاخر دهند . آری نقاش سوم ، تصویر نیمرخ سالم او را ترسیم کرده بود