۱۳۸۸/۰۷/۰۸

اشموئيل نبي عليه السلام


اشموئيل نبي(ع)


آرامگاه مطهر اشموئيل نبي«ع» با بيش از 2800 سال قدمت در ساوه همچنان نيايشگاه بندگان موحد و يكتاپرست خداست.
اشموئيل نبي«ع» از پيامبران بزرگ بني اسرائيل است و بارگاه وي در شهرستان ساوه و دريازده كيلومتري جاده بوئين زهرا قرار گرفته است.

 

جالب است که بدانيم ايشان همان پيامبري است که در داستان طالوت و جالوت در بخشي که خداوند مي فرمايد: "و پيامبرشان بديشان گفت.... آيه 247 سوره بقره"   منظور از "پيامبر" در اين آيه همان مرد بزرگ يعني اشموئيل نبي عليه السلام است

 



گزارش از طبق حلوای امیرالمؤمنین


۱۳۸۸/۰۷/۰۵

عشق

 
 

 
 


کاراکتر چینی سنتی به مفهوم عشق () که از یک قلب (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشش»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.در گذشته پنداشته می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانواده‌ٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری با معنی‌های همانند برگرفته می‌شوند. و شگفت است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی[۲] به معنی خواست، خواهش، گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن، جست‌وجو کردن» پیوند دارد.


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۸/۰۶/۲۳

مبارزه ی جنگنده ی مسلمان و کافر


غازیی از کافری بس سرفراز

خواست مهلت تا که بگزارد نماز

چون بشد غازی نماز خویش کرد

بازآمد جنگ هر دم بیش کرد

بود کافر را نمازی زان خویش

مهل خواست او نیز بیرون شد ز پیش

گوشه‌ای بگزید کافر پاک‌تر

پس نهاد او سوی بت بر خاک سر

غازیش چون دید سر بر خاک راه

گفت نصرت یافتم این جایگاه

خواست تا تیغی زند بر وی نهان

هاتفیش آواز داد از آسمان

کای همه بد عهدی از سر تا بپای

خوش وفا و عهد می‌آری بجای

او نزد تیغت چو اول داد مهل

تو اگر تیغش زنی جهل است جهل

ای و او فو العهد برنا خوانده

گشته کژ، بر عهد خودنا مانده

چون نکویی کرد کافر پیش ازین

ناجوامردی مکن تو بیش ازین

او نکویی کرد و تو بد می‌کنی

با کسان آن کن که با خود می کنی

بودت از کافر وفا و ایمنی

کو وفاداری ترا، گرمؤمنی

ای مسلمان، نامسلم آمدی

در وفا از کافری کم آمدی

رتف غازی زین سخن از جای خویش

در عرق گم دید سر تا پای خویش

کافرش چون دید گریان مانده

تیغش اندر دست، حیران مانده

گفت گریان از چه‌ای بر گفت راست

کین زمان کردند از من بازخواست

بی‌وفا گفتند از بهر توم

این چنین گریان من از قهر توم

چون شنید این قصه کافر آشکار

نعره‌ای زد بعد از آن بگریست زار

گفت جباری که با محبوب خویش

از برای دشمن معیوب خویش

از وفاداری کند چندین عتاب

چون کنم من بی‌وفایی بی‌حساب

عرضه کن اسلام تا دین آورم

شرک سوزم، شرع آیین آورم

ای دریغا بر دلم بندی چنین

بی‌خبر من از خداوندی چنین

بس که با مطلوب خود ای بی‌طلب

بی‌وفایی کرده‌ای تو بی‌ادب

لیک صبرم هست تا طاس فلک

جمله در رویت بگوید یک به یک

۱۳۸۸/۰۶/۲۱

کساني بودن که شب قدر رو در ماه مبارک رمضان درک کردن

کساني بودن که شب قدر رو در ماه مبارک رمضان درک کردن

به اميد آنکه با تزکيه و پاک کردن نفس بتونيم در اين ماه مبارک به درک اين شب عزيز نائل بشيم.

گفته شده که شب قدر از هزار ماه برتره "ليلت القدر خير من الف شهر"

چند وقت پيش توي يه حساب سر انگشتي ديدم اين الف شهر تقريبا معادل دوتا چله نشيني مي شه ، منتها نه از نوع روزانه ي اون بلکه از نوع سالانه ، يعني چه بسا کسي که بر اثر عنايت حضرت احديت اين شب رو ببينه ، يک ميان بر به سمت حضرت محبوب زده و يک شبه ره هشتاد ساله رو طي کنه و بايد بدونيم که خداوند دروغ نمي گه.

من همين قد مي دونم کسي که چهل روز مخلصانه اعمال خودش رو انجام بده و خودش رو از نافرماني هاي ظاهري و باطني حفظ کنه به درجات بالايي ميرسه و به مطالبي ميرسه که اونها رو درهيچ کتابي نمي شه پيدا کرد و حرفايي رو ميزنه که قبلا نه نه مي تونسته بگه و نه اصلا مي دونسته .

من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحکمت من قلبه الي لسانه

کسي که چهل روز اعمال خود را خالص نگاه دارد ، چشمه هاي حکمت از سوي دلش به سوي زبانش جاري مي شوند

چه دانشگاهي ازين بهتر؟

.................

مي دونم هرکاري که انجام ميديم اگه بدون مصلحت انديشي هاي زيرکانه و بي شيله پيله باشه ، ما رو به محبوب نزديک مي کنه در غير اينصورت چه بسا آدم جونش رو هم ظاهرا در يک راه خدا پسندانه از دست بده ولي همون آدم نالايق از دنيا رفته باشه.

به قول جناب مولوي:

گر به هر مرگي تو مي گشتي شهيد ... کـافري  کشته   بدي   هم   بوسعيد

اين نيست که فقط خودمون رو گرسنه و تشنه نگه داريم، بلکه بايد مطابق دستورات حضرت اله رفتار کنيم.

از کمک هاي مالي در حد توان به ضعفا گرفته تا کمک جاني و .......

جايي که لازمه يک سکه ي 25 توماني کمک کنيم بايد اين کار رو بکنيم و جايي که لازمه انسان جانش رو تقديم کنه به همون راحتيه تقديم سکه ي 25 توماني بايد اين کار رو هم انجام بده.

بله کساني بودن که به همين راحتي جونشون رو تقديم مي کردن:

اگر ز من طلبي جان چنان بيفشانم

که آب در دهن حاضران بگردانم

فقط بايد مواظب باشيم هر کدوم در جاي خودشون باشه، جايي که بايد فقط يه سکه کمک کرد ، اگه انسان جونش رو بده شايد به اندازه ي 25 تومان هم ارزش نداشته باشه و جايي هم که بايد جونش رو بده با 25 توماني ها سر خودش رو کلاه نگذاره!

مرا گر تو بگذاري اي نفس طامع

بسـي  پادشاهي  کنـم  در گدايي

 

 منبع

ای که روزی همه خلق ز انبار تونه

یک شعر بسیار زیباست که از زبان یک لر ساده دل گفته شده و شاعر آن داراب افسر بختیاری است. متن کامل شعر در پایین صفحه آمده است:

اي كه روزيَ همه خلق ز انبار ِ تونِه

آسمونها و زمين كِرده كردار ِ تو نه ِ

ئي همه نقش و نگاري كه مِنِه دنيا هِد

همه از پرتو يك جلوه ديدار ِ تو نه ِ

اَفتو و ئي همه نوري كه اِتاو ِه به زَمين

مختصر ذره اي از تابش رخسار ِ تو نه ِ

ئي همه آو كه به دريا چو'نو هيِِ موج اِزَنه

چكه اي از كَرَم آور گهربار ِ تو نه ِ

عاقلون هر چه 'كنِن فكر و اِبالِن به 'خوسون

اشتباه كِردنِه 'پاي ، جمله ز افكار تو نه ِ

هر كه رَهد از پي ِ مقصور و به مقصود رسيد

'او نَرهد و نَرسيده 'يوز ِ رفتار ِ تو نه ِ

هر حكيمي كه دوا داد و مريضِس خو، اِبيد

'او دواها همه از قيطي عطار ِ تو نه ِ

هر چه فردوسي و سعدي و نظامي 'گودِنه

همه سون اِز اثر ِ طبع ِ 'درَربار ِ تو نه ِ

پيراِبون خلق و همه سال تفاوت اِ'كنِن

غير ذات تو كه امسال ِ تو چي پار ِ تونه ِ

عرش ِ فرش كِردي و قِيلون ِ نِهاري 'گرَِلو

هر چه 'ورمون اِ'كنِن 'پاي همه آزار تو نه ِ

'گدييِه كِردمِه مختار، تو نه ِ 'ور'خو و بد

نيكنم' زِت 'مو قبول 'يوسرو'يودار ِ تونه ِ

هر چه مو فكراِ'كنم 'پاك همه بر عكس اِبوون

كي به يَكسون اِزنِه ؟ 'پاي 'يو ز دربار تو نه ِ

هر شَر و شور به دنيا مِنِه مخلوقت اِبو

اِزَنيم يا اِ'كشيم پاك همه سون كارتونه

خان ِ چنگيز كه دنيانه ِ سر اِز ته 'رفتَي

هر چه بد كِرد بِه مردم همه وادار ‌تونه ِ

شاه تيمور كه مشهور به خين ريزي بيد

كمترين بنده اي اِز مردم ِ تاتار تونه ِ

يه نفر كِي اِتَرِس ئي همه آ'دم بِكشِه ؟

او نَكشت ، دست ‌توبيد ، قدرت ِ قهار ِ تونه ِ

وَنديه جنگ اروپا و تَپِستي تَه ِ عرش

هر چه 'مردِن مِنِه جنگ خين ِ‌ همه بار ِ تو نه ِ

وَنديه چنگ اروپا و تَپِستي تَه ِ عرش

هر چه 'مردِن مِنِه جنگ خين ِ همه بار ِ تو نه ِ

نيگو'هم كه ، زِ عربها به عجم ها چه رسي

همه دونِن كه چه بيد چونكه 'هوشاهكار تونه ِ

هر رسولي اِفِرِستي و كتابي داره

يا 'كرِت يا'كرِ گَو'ت يا كه جلودار ِ تو نه ِ

آ'دمِه گول اِزَني و اِ'كونيس 'ور مِنِه باغ

اِنِهي تِرد بريشِس كه يو دي، وار ِ تو نه ِ

آبِر'وسِه اِبَري سي دو سه كَپ گَندم و جو

سي چه گندم نخورِه پَس 'يوچه سركار ِ تو نه ِ

هو كه شيطونِه و ئي گولِ به آ'دم زِيدِه

گوش و 'نفتِس بكَنَي خوس 'دزَ بازار تو نه ِ

باغِتِه 'رفت به يه شَو و 'گر'هد از چنگِت

ميل ِ 'خت بيد كه بَرِه ارنه گرفتار تو نه ِ

'گديه ِ روز قيامت زِ 'لر اِ'خوم 'مو حِساو

تو چه داديس؟ 'هو چه داره؟ چه بدهكار ِ تو نه ِ

'كر يارونه ِ اتومبيل 'سواري دادي

منكر بيدِنِته ، 'لر كه طرفدار ِ تو نه ِ

حق تو داري بكني هر چه به دنيا بِخويي

چون همه بيد و نَبيد زِنده زِ پِندار ِ‌ تو نه ِ

هر بنايي كه بسازِن همه ويرون اِبوهه

غير پاينده فقط گنبد دوار ِ تو نه ِ

افسر ئي فخر بَسِه سي تو كه بعد اِز مرگت

اسم 'لر تا به ابد زنده ز اشعار تو نه ِ

-------------------------------

1-  برای مشاهده ی اشعار دیگر

2 - بیوگرافی کوتاهی از داراب افسر بختیاری

۱۳۸۸/۰۶/۱۸

شعری از جناب دکتر الهی قمشه ای

الصلا ای عاشقان روی دوست
الصلا ای رهروان کوی دوست
الصلا ای بلبلان باغ عشق
الصلا ای تشنگان داغ عشق
عالمی مشتاق دیدار شماست
چرخ گردان از پیکار شماست
این قفس را بشکنید ای طوطیان
بال بگشایید تا هندوستان
هفت پراز هفت شهر جان کنید
قصد قاف حضرت جانان کنید
قاف والقران میان جانتان
اُدخلوها دعوت جانانتان
فاش گویم یار مشتاق شماست
طاقت او بی گمان طاق شماست
فاش تر گویم شمایید آن نگار
خود شمایید آن بهشت و آن بهار
نفخه اویید خود اویید هان
خویش را خوانید فرعون زمان
خود نه آن فرعون کو بی عون و فر
شد در آب و کرد در آتش مقر
بلکه آن فرعون با فر و شکوه
که چو موسی دیدی آتش را زکوه
سوی آتش رفت و آب لطف یافت
ای خوش آن کو سوی این آتش شتافت
هر کجا جانیست جای عشق باد
جمله جانم فدای عشق باد

۱۳۸۸/۰۶/۱۱

سعید بن جبیر

یک کمی حوصله کنید و بخونید

اگه حوصله ندارید همه ی مطلب رو بخونید از بخش ملاقات سعید و حجاج شروع کنید

این ماجرای تاریخیی را سال ها پیش خوانده بودم و برای آنکه متن نسبتا کاملی از آن را بیابم و تقدیم شما کنم تلاش زیادی کردم، امیدوارم خداوند بر درجات اولیاء خود بخصوص جناب سعید بن جبیر بیافزاید و از برکت اولیاء خود ما را هم بی نصیب نگذارد. بخوانید و از مردانگی و شجاعت و صلابت و علم و عمل به قرآن لذت ببرید، هرچند که دردناک است.

سعید بن جُبَیر

((سعيد بن جبير)) از ارادتمندان ثابت قدم امام سجاد عليه السلام بود، و به همين علت حجاج سفاك كه قريب بيست سال از طرف بني اميه و بني مروان بر شهرهاي كوفه و عراق و ايران حكمران بوده و با سنگدلي كه داشته حدود ((صد و بيست هزار نفر را كشته)) بود كه از كشته گان سادات و دوستداران علي عليه السلام از كميل بن زياد، قنبر غلام علي عليه السلام و سعيد بن جبير را مي توان نام برد.

حجاج كه از ايمان و عقيده اش آگاه بود دستور داد او را تعقيب كنند و دستگير نمايند.

او اول به اصفهان رفت، حجاج متوجه شد، و به حكمران اصفهان نوشت او را دستگير كند. حكمران به وي احترام كرد و گفت: زود از اصفهان به جاي امني بيرون رود. سپس به حوالي قم و بعد به آذربايجان رفت چون توقفش طولاني شد).

به عراق آمد و در لشگر ((عبدالرحمان بن محمد)) كه بر ضد حجاج قيام كرده بود شركت جست.

عبدالرحمان شكست خورد و سعيد به مكه فرار كرد و به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزيد.

در آن زمان ((خالد بن عبدالله قصري)) كه مردي بي رحم بود از طرف خليفه وليد بن عبدالملك حاكم مكه بود وليد به خالد نوشت: مردان نامي عراق را كه در مكه پنهان شده اند دستگير كن و نزد حجاج بفرست.

حاكم مكه سعيد را دستگير و به كوفه فرستاد. حجاج در شهر واسط نزديكي بغداد بود و سعيد را به نزدش بردند.

«سعید بن جُبَیر» از شیعیان خالص و ارادتمندان حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ و همواره از محضر آن حضرت استفاده می‌نمود، و آن حضرت همواره درباره‌اش دعا می‌كرد.

سعید از شاگردان«عبدالله بن عباس» بود و علم حدیث و تفسیر و قرائت را نزد او تكمیل كرد و مردی دانشمند و عالم شد.

«سعید بن جبیر» اعتقاد به امامت حضرت زین‌العابدین ـ علیه السلام ـ داشت و ثنای آن جناب بسیار می‌گفت و به این سبب حجاج او را شهید كرد.

 

ملاقات سعید و حجاج

چون سعید را به نزد آن ملعون بردند حجاج گفت: «توئی شقی بن كُسَیر؟»

سعید گفت: «مادر من نام مرا بهتر از تو می‌دانست و او مرا سعید بن جبیر نام نهاد.»

ـ هم تو و هم مادرت، هر دو شقی هستید.

ـ فقط خداوند غیب را می‌داند و او غیر از توست.

ـ باید در دنیا به آتش سوزانده شوی.

ـ اگر می‌دانستم كه عذاب با آتش به دست توست، تو را به عنوان خدا می‌پرستیدم.

ـ نظرت در مورد محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ چیست؟

ـ او پیامبر رحمت است.

ـ چه گوئی در شأن علی؟ آیا او را در بهشت می‌دانی یا جهنم؟

ـ اگر داخل بهشت یا جهنم شوم و اهل بهشت و جهنم را ببینم، اهلشان را خواهم شناخت.

ـ چه می‌گوئی در حق ابوبكر و عمر؟

ـ مرا بر ایشان وكیل نكرده‌اند.

ـ كدامیك از خلفاء را بیشتر دوست داری؟

ـ هر یك از ایشان كه نزد خالق من پسندیده‌تراند.

ـ كدامیك نزد خالق پسندیده‌تر است؟

ـ این علم نزد كسی است كه آشكار و پنهان ایشان را می‌داند.

ـ نمی‌خواهم به من راست بگوئی.

ـ نمی‌خواهم به تو دروغ بگویم.

ـ چرا نمی‌خندی؟

ـ آیا مخلوقی كه از خاك و گِل آفریده شده و آتش او را خواهد سوزاند می‌خندد؟!

ـ پس چرا ما می‌خندیم؟

ـ قلوب یكسان نیستند.

ـ پس حجاج امر كرد تا جواهرات فراوانی از لؤلؤ و زبرجد و یاقوت و ... بر پای سعید ریختند تا بلكه فریفته شود.

سعید گفت: «ای حجاج! اگر تمام اینها را بدهی تا از عذاب آخرت برهی، نخواهی توانست و بدان كه خیری در جمع كردن مال دنیا نیست.» آنگاه حجاج دستور داد تا آلات لهو را در جلوی سعید به صدا در آورند. سعید به شدت گریست.

ـ چرا می‌گریی ای سعید؟ وای بر تو.

ـ وای بر كسی كه از بهشت رانده و داخل جهنم شود.

حجاج كه دید با هیچ ترفندی قادر به مطیع كردن سعید نیست گفت: اینك زمان مرگ تو فرا رسیده، ترا چگونه بكشم؟

ـ هر گونه كه مایلی مرا بكش، چرا كه من در آخرت ترا به همان نحو قصاص خواهم كرد.

ـ آیا دوست داری تا ترا عفو كنم؟

ـ اگر عفو از جانب خدا باشد آری، اما از تو طلب عفو نمی‌كنم.

حجاج كه از متانت و شهامت سعید به غضب آمده بود فریاد زد: «او را بكشید.»

پس چون او را برای كشتن خارج كردند سعید لبخندی زد، حجاج را از این مطلب آگاه ساختند، گفت: «چه چیز تو را خنداند با اینكه من شنیده‌ام تو چهل سال است كه نخندیده‌ای؟!»

گفت: «خنده‌ام بجهت جرأت تو بر خداوند است و حلم خداوند بر تو!»

حجاج كه داشت دیوانه می‌شد گفت: «او را در مقابل من بكشید.»

سعید گفت: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ»[1] آنگاه گفت: « إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ» [2] من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم.

حجاج گفت: «او را پشت به قبله بكشید.»

سعید گفت: « فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» [3]به هر طرف كه رو كنید خدا آنجاست.

حجاج گفت: «صورتش را به خاك بمالید.»

سعید گفت: « مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِیها نُعِیدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَهً أُخْرى»[4] از خاك آفریده شدید و به خاك برمی‌گردید و دوباره از میان خاك برانگیخته خواهید شد.

حجاج گفت: «او را چون گوسفند ذبح كنید.»

سعید گفت: «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریكَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ» آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: «بار خدایا پس از من، حجاج را به كس دیگری مسلط مساز.»

پس چون سر سعید را بریدند با كمال تعجب دیدند كه سر مكرّر «لا إِلهَ اِلّا الله» می‌گوید.

شهادت سعید در شعبان سال 95 هجری در 49 سالگی اتفاق افتاد و به سبب دعای سعید، پس از 15 شب حجّاج به دَرَك واصل شد و پرونده جرائم او إلی الأبد بسته شد.[5]

مورّخین نوشته‌اند: حجاج پس از به شهادت رساندن سعید بن جبیر به كابوس مبتلا شد و هر دم كه به خواب می‌رفت، جسم خونین سعید را می‌دید كه دامن او را گرفته و می‌گوید: «ای دشمن خدا! چرا مرا كشتی؟!»

گاهی بیهوش می‌شد و ناگهان با ترس و وحشت عجیبی، عرق ریزان بهوش می‌آمد و می‌گفت: «مالی ولسعید بن جبیر» (مرا با سعید بن جُبیر چه كار بود.)

این كابوس دست از سر حجّاج بر نداشت تا اینكه پس از كشتن سعید به فاصله پانزده(و حداكثر چهل) روز به درك واصل گردید.

عمر بن عبدالعزیز گوید: پس از مرگ حجاج، شبی او را در خواب دیدم، از او پرسیدم: «خدای با تو چه كرد؟» جواب داد: «به تعداد افرادی كه به دست من كشته شدند، یك بار مرا كشتند. و بجای سعید بن جبیر، خدای هفتاد مرتبه مرا بكشت.»[6]

------------------------------------------------------

[1] . سوره آل عمران، آیه185.

[2] . سوره انعام، آیه 79.

[3] . سوره بقره، آیه115.

[4] . سوره طه، آیه55.

[5] . بهجه الأمال فی شرح زیده المقال، ج4 ، ص350.

[6] . الوقایع و الحوادث به نقل از ناسخ‌التواریخ، ج1، ص156.

[7] اندیشه قم

[8] گوناگون

۱۳۸۸/۰۶/۱۰

....دیوان حافظ، دیوان شمس، ربناهای استاد شجریان و

این دهان بستی دهانی باز شد ... تا خورنده لقمه های راز شد، در دستگاه افشاری:

دانلود

 

قبل از انقلاب مناجاتی با صدای استاد ذبیحی پخش می شد که می توانید از لینک زیر آنرا دانلود فرمایید:

دانلود

 

ربناهایی که استاد شجریان خوانده اند و بعد از انقلاب جایگزین صدای استاد ذبیحی شد:

دانلود

 

دیوان شمس همراه با جستجو

دانلود

 

دیوان حافظ همراه با جستجو

دانلود