۱۳۸۸/۱۰/۰۸

قابل توجه فرشته ها، لطفا بهشون بر نخوره

 اين مطلبي است از کتاب هبوط دکتر شريعتي يک طنز تلخ در عين حال زيبا و کمي هم خنده دار:

 

"اين فرشته ها که احساس ندارند، شعور ندارند، اينها یک مشت عمله اند که کنتراتي کار ميکنند،تقلبي کار ميکنند! سر عمله شان شيطان است. درست است که ظاهرا همه مطيع خداوندی خدايند و براي او کار ميکنند، اما پنهاني دست همه شان در دست شيطان است، همه در بيعت اويند، عرضه اش را نداشتند که مثل اوعصيان کنند، اگر نه مي کردند و مي کنند!!! بهترين فرشته ها همان شيطان بود! مرد و مردانه ايستاد و گفت: «نه،سجده نمي کنم،تو را سجده مي کنم اما اين آدمکهاي کثيفي را که از گل متعفن ساخته اي، اين موجود ضعيف و نکبتي را که براي شکم چراني اش، خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواري و آخرت و حق شناسي و محبت و همه چيز و همه کس را فراموش مي کند، براي يک شکم انگور يا خرما يا گندم، گوسفند وار پوزه اش را به زمين فرو مي برد و چشم اش را بر آسمان و بر تو مي بندد سجده نمي کنم، اين چرند بد چشم شکم چران پول دوست کاسب کار پست را سجده کنم؟ کسي را که به خاطر تو، براي نشان دادن ايمان و اخلاص اش به تو ، يک دسته گندم زرد و پوسيده را به قربانگاه مي آورد؟ او را که برادرش را ميکشد...؟ چه مي دانم؟ شايد اين فرشته هايي که اين شبه آدم را درست مي کنند، واقعا غرض خاصي هم نداشته باشند واقعا با همکار و هم قطار سابقشان، هم دست و هم داستان نباشند، ولي حداقل اين هست که اگر هم توطئه اي در کار نباشد ، اينها کنتراتي کار مي کنند، تقلبي کار ميکنند يا خدا روزمزدشان نکرده، کارمزدي کار ميکنند، يعني هر رأس آدم که بسازند، مثلا يک قران مزدش را مي گيرند. يک قران؟ چه خبر است؟ چهار پول ، نيم عباسي ،يک غاز. اين است که تمام هم و غمشان زياد درست کردن است، بالا بردن سطح توليد است! من از روي همين آدم هايي که درست مي کنند و هر روز ، خر در خروار هي مي دهند بيرون ،فهميدم که آنها کارمزدي اند، تقلب مي کنند، حتي توي همين لجن و گل و لاي هم، جنس آشغال مي زنند، از مايه ي روح و احساس و عقل و زيبايي مي دزدند، کش مي روند و ريشه و پي و چربي و روده و شکمبه پر شده و استخوان و پوست و پشم و قازوراتش را زيادتر مي کنند. حتي بعضي را همين جوري نيمه کاره مي دهند بيرون! هنوز اعضاي يدکي اش را درست به هم نبسته اند و جوش نداده اند و پيچ و مهره هايش را سفت نکرده اند، ول ميکنند روي زمين، به قدري آنجا سرشان شلوغ و حواس شان پرت است و از روي بي اعتنايي و سهل انگاري و دستپاچگي کار ميکنند، که گاهي اصلا اسباب و لوازم آدم ها را عوضي مي بندند. مثلا زباني را که براي يک آدم حسابي ساخته اند و مال يک شخص شرافتمند و خوش سخن است ميگذارند توي دهان يک دزد قالتاق پاچه ورمال!!چشم و لب و ماسک صورت را براي يک تيپ معصوم دوست داشتني پر محبت و صميمي و فداکار ساخته بودند،ميکشند به کله ي يک رند هفت خط بدکاره ي رذل! گاهي دل و دماغ يک غلام ، برده ، کنيز و نوکر يا گاهي حتي از حيوانات مثل دل و دماغ خوک يا جغد يا سگ يا مار يا گاو يا الاغ يا روباه يا گرگ يا عنتر يا بوقلمون يا موش يا جغد يا شتر يا شتر-گاو-پلنگ و... را همين جور چشم بسته و شانسي، مي چپانند توي اندام يک آقا ، يک خانم ، يک شخصيت بسيار برجسته،محترم،دانشمند... نمي دانم !گاهي فکر مي کنم شايد شوخي هم ميکنند. خودشان هم از اين کار يکنواخت و خسته کننده يي که بيش از پانصد هزار سال است،از آدم نئاندرتال تا فيلدمارشال و از يأجوج و ماجوج تا آنگلوساکسون و از آدم هاي ميمون نماي عهد بوق تا ميمونهاي آدم نماي عصر برق ، فرقي نکرده و بلکه افتضاح تر هم شده است، حوصله شان سر مي رود و گاه براي تفريح خاطر و خنده و شوخي و رفع ملالت چنين کار بي ثمري ، جوک هاي با مزه اي مي سازند............ "

دکتر شريعتي

 


پيامک هايي که در اين چند روزه ی محرم تا عاشورا به دستم رسیده

عطري كه ازحوالي پرچم وزيده است
مارابه سمت مجلس آقاكشيده است
ازصحن هرحسينيه تاصحن كربلا
صدكوچه واكنيدعاشورا رسيده ست

هستيش را دست ازمستي فشاند
جزحسين اندر ميان چيزي نماند

حسين(ع) بيشترازآب، تشنه لبيك بود، افسوس كه بجاي افكارش زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين دردش را بي آبي ناميدند.
(شريعتي)

دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است
قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است


مبندار كه تنها عاشوراييان را بدان بلا آزموده اند و لا غير ...     صحراي بلا به وسعت همه تاريخ است.      اي دل تو جه ميكني ؟    مي ماني يا مي روي !

کجائید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجائیدای درزندان شکسته
بدانستم فلک رادرکشانید
دراین بحری که این عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی

نام سقا دیده ها را خوب گریان میکند
دیده پراشک را سقا چراغان میکند
دست داده تا بگیرد دست هر افتاده را
این ابالفضل است بر ما لطف واحسان میکند
تاسوعای علمدار کربلا بر شما تسلیت.التماس دعا

شماای فرزندان امیه!
به خداسوگند؛دنیاییکه دردستتان است،چونان سایه ایست گسترده،که زودبه سرخواهدآمد…آگاه باشید،هرخونی خون خواهی داردوهرحقی راجستجوگری است...انتقام گیرنده خونهای ما،خداوندی است،که کسی ازپنجه عدالت او نمی تواند،بگریزد...
امام علی(ع)خطبه۱۰۵
"هیهات من الذله"

نازم آن آموزگاري راكه دريك نصفه روز
دانش آموزان عالم راهمه دانا كند
ابتداقانون آزادي نويسد بر زمين
بعدازآن باخون هفتاد و دو تن امضا كند

۱۳۸۸/۱۰/۰۵

حکم شريح قاضي درباره ي حضرت حسين بن علي ع

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via یقین - yaghin by yaghin on 12/25/09

بد نیست یکى از ملعونترین قضات عالم را که اشقى الاشقیاء بوده شرحش در اینجا نگاشته شود و آن شریح قاضى ملعون است به خاطر دارم روزى با یکى از قضات شریف و متدین و دانشمند صحبت از احوالات شریح مینمودیم آن جناب که آقاى محسن اسماعیلى قاضى دیوان کشور بود و از نواده‏هاى مرحوم حاج ملّا اسماعیل سبزوارى است از بنده سؤال نمود که حکمى را که شریح قاضى در باره حضرت مولى الکونین ابى عبد اللَّه الحسین علیه

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۸/۱۰/۰۴

بیداد

بر من از کوی تو هر چند که بیداد رود

چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود

گره از طره مشکین مگشا پیش صبا

عمر صد دل شده مپسند که بر باد رود

۱۳۸۸/۱۰/۰۲

باز محرم

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via ياد باد آن روزگاران by علي محمد نظري on 12/23/09

بنام خدا


جهان خون ريز بنياد است هشدار             سر سال از محرم آفريدند
باز ماه عزا و علم کتل از راه رسيد و باز دسته جات سينه زني و زنجير زني و باز صداي طبل و باز نوحه و باز شعر زيباي محتشم. باز نذري و قيمه امام حسين (ع) و باز تعزيه و .... نمي دانم آيا اين گونه عزاداراي ها صحيح است يا خير؟ هر سال اضافاتي نيز دارد و چند سالي است که عکس هاي بيلبورد مانندي در جلو بعضي از دسته جات خودنمايي مي کند. قطعا از خيلي از جوان هايي که در اين مراسم شرکت مي کنند بپرسيم شايد نتوانند اسم ?? نفر از شهداي کربلا را بدانند. احتمالا امام حسين(ع) و حضرت عباس حضرت علي اکبر و و شايد حضرت قاسم  يا حضرت علي اصغر  و شايد حربن يزيد رياحي را بشناسند اما از بقيه شايد چيزي ندانند. نقل است که حضرت آيه اله بروجردي همه سر هيات هاي تهراني و شهرهاي بزرگ را دعوت کرد و براي آن ها در سالي مهماني ترتيب داد و به آن ها فرمود که فقط عزاداري بصورت سينه زدن ساده را مي پسندد و اضافه کردن سنج و طبل و حتي زنجير جايز نمي داند. بزرگان هيات ها آن موقع چيزي نگفتند اما بعدا به آقا پيغام دادند که ما ??? روز از سال را از شما تقليد مي کنيم ولي اين ?? روزه را از شما تقليد نمي کنيم. عجيب است اين داستان محرم! آيه اله بروجردي با آن نفوذ کلام نتوانست اين عزاداري ها را اصلاح کندُ پس کس ديگري نيز بعيد است که بتواند به اصلاح اين عزاداري ها بپردازد پس  بايد آماده باشيم که هر ساله نوع جديدي از عزاداري ها عرضه شود. اما آيا کسي هست که بداند حسين براي چه قيام کرد. چرا بايد  دکتر شريعتي  بگويد گروهي مرده متحرک که براي زنده اي هميشه جاويد عزاداري مي کنند.  حسين بزرگ مرد تاريخ تشيع مرد سازش ناپذير با فاسدين زمان با ريختن خون خويش طبل رسوايي آنان را در طول تاريخ نواخت و اين خون سرخ عجب تاثير گذار شد و عامل و محرک قيام هاي بزرگ ضد استبدادي گرديد. به قول مرحوم شريعتي گاندي آتش پرست مي گويد من درس زندگي را از حسين آموختم پس بايد يک بار ديگر اين حرکت از عرفه تا عاشورا را مرور کنيم. مردي که بزرگترين دشمنانش پست ترين مردم دوران بودند. فساد باز سازي مي کند خود را. از وفات رسول ا... تازه ?? سال گذشته است براي رسوا کردن فاسدي چون يزيد استوار قدي چون حسين بايد شهيد شود تا اعلام شود که فساد بازسازي شده و جاهليت برگشته!  
يا حق


 
 

Things you can do from here:

 
 

کربلا بود ...

کربلا بو د وآسمان نیلی
خورد بر گوش دختران سیلی
کم کم از یادمان مصیبت رفت
کربلا شد دو روز تعطیلی!!!!!!

۱۳۸۸/۱۰/۰۱

مقبره پیمان ابدی در بهشت زهرا



پیمان ابدی (۱۳۵۱ تهران - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ تهران) بدل‌کار معروف ایرانی بود که به‌خاطر فعالیت در مجموعه‌ی هشدار برای کبری ۱۱ به شهرت رسیده بود. پیمان ابدی در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ در حین ایفای نقش بدل‌کاری در فیلم چشم‌های نامحسوس بر اثر حادثه، جان خود را از دست داد.

زندگی‌نامه

پیمان جلال ابدی، به اختصار پیمان ابدی در سال ۱۳۵۱ در محله‌ی یوسف‌آباد تهران به دنیا آمد. او به جز زبان فارسی به چهار زبان انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی و ایتالیایی تسلط داشت و در رشته روانشناسی ورزشی تا مقطع دکترا تحصیل کرد و همچنین تحصیلات تخصصی در رشته‌ی سینما به ویژه کارگردانی داشت. رشته‌ی تخصصی ورزشی او شیرجه آزاد بود که در مسابقات آلمان ۲۷ مدال طلا و چندین مدال نقره کسب کرد و رکورد شیرجه‌ی آزاد وی هنوز در آلمان شکسته نشده‌است. وی با بدلکاری در فیلم‌های مشهور، در خلق و طراحی صحنه‌های هیجان‌انگیز، مهارت‌های علمی، فنی و شخصی خود را به نمایش گذاشته‌است. او عضو تیم بدلکاری اکشن کانسپت (یکی از تیم‌های بدلکاری مهم در کلن آلمان) بود، از جمله مهمترین پروژه‌های اکشن وی، سریال‌های پربیننده‌ی هشدار برای کبری ۱۱، موتورسواران پلیس و فیلم‌های ۱۰۰ درجه و نقاب است.

پیمان جلال ابدی در سال ۱۳۸۵ به ایران بازگشت و یک کلاس حرفه‌ای آموزش بدلکاری تاسیس کرد.
[ویرایش] مرگ

سرانجام در عصر روز چهارشنبه ۱۶ ماه اردیبهشت ۱۳۸۸ در حین اجرای یک صحنه اکشن، در تله‌فیلم چشم‌های نامحسوس به کارگردانی محسن موسویان جان خود را از دست داد.

به نقل از بازپرس پرونده مذکور «در این صحنه قرار بود ابدی در حال رانندگی با اتوبوس بعد از عبور از پیچ جاده کن و سولقان، در نزدیکی پرتگاهی خود را از صندلی راننده به بیرون پرت کند و اتوبوس نیز در شیب پرتگاه به سمت پایین رفته و آتش بگیرد اما شیب پرتگاه مناسب نبوده تا اتوبوس به سمت پایین حرکت کند و در همان شانه خاکی جاده گیر کرده و به یکی از طرفین منحرف شده‌است. ابدی در لحظه‌ای پیش از پریدن، هنگام چرخاندن فرمان اتوبوس، آن را کمی بیش از حد لازم چرخانده‌است و چرخ‌های اتوبوس در آن لحظه که ابدی خود را به سمت پایین پرت کرده به سمت او چرخیده‌است، در حالی که باید به سمت دیگر منحرف می‌شد. او پس از آن که خود را از اتوبوس پرت می‌کند اتوبوس به روی وی افتاده و مواد منفجره عمل می‌کند.»

ابدی در قطعهٔ هنرمندان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شده‌است.

از ویکیپدیا

۱۳۸۸/۰۹/۲۷

به مناسبت اول محرم

در كتاب: مناقب از ام سلمه نقل ميكند كه گفت: امام حسن و امام حسين عليهما السلام در آن هنگامى كه در اطراف جبرئيل مى‏گرديدند و او را به دحيه كلبى تشبيه مينمودند جبرئيل نظير كسى كه بخواهد چيزى را بگيرد بدست خود اشاره ميكرد ناگاه ديدند يك سيب و يك گلابى و يك انار در دست او است. جبرئيل آن ميوه‏ها را بحضرت حسنين داد و صورت مبارك ايشان درخشيد. آنان بحضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دويدند. پيغمبر خدا پس از اينكه آن ميوه‏ها را گرفت و بوئيد به ايشان فرمود: با اين ميوه‏ها نزد مادرتان برويد. اگر ابتداء نزد پدرتان برويد نيكوتر است. آنان امر پيامبر خدا را اجرا كردند. ولى از آن ميوه‏ها نخوردند تا حضرت رسول آمد و با يك ديگر خوردند- هر گاه ايشان از آن ميوه‏ها ميخوردند چيزى از آنها كم نميشد تا آن موقعى كه پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله قبض روح شد- امام حسين عليه السلام ميفرمايد: تا فاطمه زهراء زنده بود چيزى از آن ميوه‏ها كم نشد، هنگامى كه آن بانو از دنيا رفت انار مفقود شد. ولى تا پدرم زنده بود سيب و گلابى باقى بودند. وقتى حضرت امير شهيد شد گلابى مفقود گرديد و سيب بهمان حالت نزد امام حسن عليه السلام بود وقتى حسن مسموما از دنيا رفت آن سيب نزد من بود تا آن موقعى كه آب فرات را بروى من‏ بستند. وقتى من آن سيب را مى‏بوئيدم عطش و تشنگى من آرام ميگرفت. هنگامى كه عطش من شديد شد و از آن سيب گاز زدم يقين كردم كه شهيد خواهم شد.

حضرت على بن الحسين عليه السلام ميفرمايد: شنيدم پدرم اين موضوع را يك ساعت قبل از شهيدشدنش مى‏فرمود. وقتى آن حضرت شهيد شد بوى آن سيب از قتلگاهش يافت ميشد. من بدنبال آن سيب رفتم ولى اثرى از آن يافت نشد. بوى آن سيب بعد از امام حسين همچنان باقى بود. وقتى من قبر آن حضرت را زيارت كردم بوى آن از قبر مباركش ميوزيد. هر كسى از زوار شيعيان ما كه بخواهد از بوى آن سيب بهره‏مند شود بايد در وقت سحر در صدد زيارت بر آيد! زيرا اگر با اخلاص باشد از بوى آن برخوردار خواهد شد.

_____________________

زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام         117    مبارزه بنى هاشم عليهم السلام .....  ص : 50

 

۱۳۸۸/۰۹/۲۶

حسینی باشیم


آنان که رفتند کاری حسینی‌ کردند، آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیند

مرحوم جناب دکتر علی شریعتی

۱۳۸۸/۰۹/۲۵


 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via شب نوشته ها by shabneveshtehha on 12/16/09

مردی که همواره به دنبال کالاهای عتیقه بود در روستايي به منزل کشاورزی ساده وارد شد ، ديد ظرف نفيس قديمي در گوشه اي افتاده و گربه اي از آن آب مي خورد .

 با خود گفت  اگر قيمت کاسه را بپرسم ،روستایی متوجه داستان می شود و قيمت گراني برای آن پیشنهاد می کند ، لذا گفت : پدر جان ! چه گربه قشنگي داري آيا حاضري آن گربه را به من بفروشي ؟

روستایی پرسيد : چند مي خري ؟ گفت : بیست هزار تومان. کشاورز گريه را به عتيقه فروش داد و گفت : خيرش را ببيني.

عتيقه فروش پيش از آنکه از خانه روستايي خارج شود ، نگاهي به کاسه ی گرانبها  کرد و  با خونسردي گفت : پدر جان ! اين گربه ممکن است در راه تشنه اش بشود ، خوب است من اين کاسه را هم با خودم ببرم ، قيمتش را هم حاضرم بپردازم.

روستایی رو به عتيقه فروش کرد و گفت : برو ابله کره خر ! احترامت را دارم چیزی  نمی گویم ! من به اين وسيله تا به حال پنجاه تا گربه فروخته ام !

 


 
 

Things you can do from here:

 
 


۱۳۸۸/۰۹/۲۴

تعیین سن مغز به سبک یک سری آدمای خلاق

تعیین سن مغز به سبک یک سری آدمای خلاق
http://flashfabrica.com/f_learning/brain/e_brain.html

یک تستی انجام بدین بد نیست

سخن گفتن

بهتره وقتی مطلبی رو که می خواهیم بگوییم ببینیم آیا از نگفتنش مشکلی پیش می آید؟ یا گفتنش می تواند در رفع مشکلی کمک نماید؟
اگر همه ی ما قبل ازسخن گفتن یا نوشتن به این موضوع بیاندیشم سکوت عجیبی بر دنیا حکمفرما خواهد شد.

۱۳۸۸/۰۹/۲۱

تصويري تكان دهنده و در عین حال آموزنده از مرحوم دكتر حسابي

شام در کنار تخت استاد سرد شده است. ظاهراً دیگر نیازی به خوردن غذا نیست. پزشکان و مسؤولان بیمارستان دانشگاه به این نتیجه رسیده اند که معالجه روی قلب استاد دیگر اثری ندارد.
لذا انژیوکت تزریق چند دارو برای ادامه تپش قلب از رگ دست راست و انژیوکت تزریق مسکن درد از دست چپ ایشان را خارج و حتی ماسک تأمین اکسیژن که ریه ها قادر به تأمین آن نبود را برداشته اند و تنها سنسورهای تپش قلب روشن است. شگفت اینکه در چنین حالتی در کمال حیرت پزشکان و متخصصین بیمارستان کانتونال دانشگاه ژئو،‌ پروفسور حسابی در آخرین لحظات حیات به چیزی جز مطالعه و افزایش دانش خویش نمی اندیشد.
این تصویر منحصر به فرد را یکی از کارکنان خود بیمارستان به عنوان تصویر تکان دهنده و تأثیرگذار ثبت کرده است.

۱۳۸۸/۰۹/۲۰

مشعل در درست کور

قلب بى‏حضور چراغ بى‏نور است و شخص بى‏نور از ادراك حقايق دور است. و مَثــَل ذكر بى‏حضور مثل كورى است كه در دست او مشعل نور است.
__________
منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح    مقدمه‏2    62    فصل 6 در بيان طهارت داعى است .....  ص : 62

۱۳۸۸/۰۹/۱۸

۱۳۸۸/۰۹/۱۷

ملاقات با امام زمان عج

محمد بن عيسى بحرينى‏

 (1) و ديگر حكايتى است كه: يكى از افاضل كرام و ثقات اعلام بمن خبر داد.

او ميگفت: شخصى كه من باو اطمينان دارم اين حكايت را از كسى كه او را موثق ميدانست و بسيار ميستود، نقل كرد و گفت: موقعى كه شهر بحرين در تصرف فرنگيان بود، شخصى از مسلمين را بحكومت آنجا گماشتند تا موجب آبادى بيشتر آنجا شود و بهتر بتواند بوضع اهالى رسيدگى كند. اين والى مردى ناصبى بود. بعلاوه وزيرى داشت كه تعصبش از وى بيشتر بود وزير نسبت باهل بحرين كه دوست‏دار اهل بيت بودند، اظهار دشمنى ميكرد، و براى نابودى و زيان رساندن بآنها حيله‏ها ميانگيخت.

يك روز وزير در حالى كه انارى در دست داشت نزد والى رفت و انار را باو داد.

والى ديد بر روى پوست انار نوشته است: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه ابو بكر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول اللَّه. وقتى بدقت آن را نگريست، ديد كه اين عبارت بطور طبيعى در پوست انار نوشته شده، بطورى كه گمان نميرفت ساخته دست بشر باشد و از اين حيث در شگفت ماند! والى بوزير گفت: اين دليل روشن و برهان محكمى است بر ابطال مذهب رافضى‏ها (شيعيان). نظر تو در باره مردم بحرين چيست؟.

وزير گفت: اين جماعت متعصب ميباشند و منكر دلائل هستند، امر كن آنها را حاضر نمايند و اين انار را بآنها نشان بده، اگر پذيرفتند و بمذهب ما درآمدند شما ثواب فراوان برده‏ايد، و چنانچه نپذيرفتند و همچنان بر گمراهى خود باقى ماندند، آنها را در قبول يكى از سه چيز مخير گردان يا حاضر شوند با ذلت و خوارى- مثل يهود و نصارى- جزيه بدهند، و يا جوابى براى اين دليل روشنى كه نمى‏توان آن را ناديده گرفت بياورند، و يا اينكه مردان آنها كشته شوند و زنان و اولاد ايشان اسير گردند و اموالشان را به غنيمت گيريم.

والى رأى وزير را مورد تحسين قرار داد و فرستاد علما و افاضل و نيكان و نجبا و بزرگان شيعه بحرين را احضار نمود و انار را بآنها نشان داد و گفت: اگر جواب كافى و قانع‏كننده‏اى نياوريد يا بايد كشته شويد و اسير گرديد و اموالتان ضبط شود، و يا همچون كفار جزيه بپردازيد. آنها چون انار را ديدند سخت متحير گشتند. و نتوانستند جواب شايسته‏اى بدهند، رنگ صورتشان پريد و بندهاشان بلرزه افتاد. (1) سپس بزرگان آنها بوالى گفتند: سه روز بما مهلت بده شايد بتوانيم جوابى كه مورد پسند واقع شود بياوريم و گر نه هر طور ميخواهى ميان ما حكم كن. والى هم بآنها مهلت داد، رجال بحرين در حالى كه هراسان و مرعوب و متحير بودند، از نزد والى بيرون آمده مجلس گرفتند و بمشورت پرداختند. آنگاه بنا گذاشتند كه از ميان صلحا و زهاد بحرين ده نفر و از ميان آن ده نفر هم سه نفر را انتخاب كنند. چون چنين كردند بيكى از آن سه نفر گفتند تو امشب را برو بيابان و تا صبح مشغول عبادت باش و از خداوند بوسيله امام زمان يارى بخواه! او هم رفت و شب را بصبح آورد و چيزى نديد ناچار برگشت و جريان را بآنها اطلاع داد.

شب دوم هم نفر دوم را فرستادند و او نيز مانند شخص نخست برگشت و خبرى نياورد و بر اضطراب و پريشانى آنها افزود. آنگاه نفر سومى را كه مردى پاك سرشت و دانشمند بود و نامش محمد بن عيسى بود، خواستند و او شب سوم را با سر و پاى برهنه روى به بيابان نهاد. آن شب، شب تاريكى بود. محمد بن عيسى تمام شب را مشغول دعا و گريه و توسل بخدا بود كه شيعيان را از آن بليه رهائى بخشد، و حقيقت مطلب را براى آنها روشن سازد و براى تأمين منظور متوسل بحضرت صاحب الزمان عليه السّلام گرديد.

در آخر شب ناگاه ديد مردى او را مخاطب ساخته و ميگويد: اى محمد بن عيسى! چه شده كه تو را بدين حالت مى‏بينم، و براى چه باين بيابان آمده‏اى؟ گفت: اى مرد مرا بحال خود واگذار. من براى كار بزرگ و مطلب مهمى بيرون آمده‏ام كه آن را جز براى امام خود نميگويم، و شكوه آن را نزد كسى ميبرم كه اين راز را بر من‏ آشكار سازد. (1) گفت: اى محمد بن عيسى! صاحب الامر من هستم. مقصودت را بگو، گفت:

اگر تو صاحب الامر ميباشى داستان مرا ميدانى و نيازى ندارى كه من آن را شرح بدهم.

فرمود: آرى تو بخاطر مشكلى كه انار براى شما ايجاد كرده و مطلبى كه بر آن نوشته شده، و تهديدى كه والى نموده است به بيابان آمده‏اى! محمد بن عيسى وقتى اين را شنيد بطرف او رفت و عرضكرد: آرى اى آقاى من! شما ميدانيد كه ما چه حالى داريم شما امام و پناهگاه ما ميباشيد و قادر هستيد كه اين خطر را از ما برطرف سازيد، بداد ما برس! حضرت فرمود: اى محمد بن عيسى! وزير ملعون درخت انارى در خانه خود دارد. قالبى از گل بشكل انار در دو نصف ساخته و توى هر نصفى از آن قسمتى از آن كلمات را نوشته است، آنگاه آن قالب گلى را روى انار نهاده و در وقتى كه انار كوچك بود توى آن گذاشته و آن را محكم بسته است. آنگاه بمرور كه انار بزرگ شده آن نوشته در پوست انار تأثير بخشيده تا باين صورت درآمده است! فردا ميروى نزد والى و بوى ميگوئى: جواب تو را آورده‏ام ولى حتما بايد در خانه وزير باشد وقتى بخانه وزير رفتيد بسمت راست خود نگاه كن كه غرفه‏اى مى‏بينى.

آنگاه بوالى بگو: جواب تو در همين غرفه است. وزير ميخواهد از نزديك شدن بغرفه سر باز زند ولى تو اصرار كن! و سعى كن كه از آن بالا بروى، وقتى ديدى وزير خودش بالا رفت تو هم با او بالا برو و او را تنها مگذار مبادا از تو جلو بيافتد! هنگامى كه وارد غرفه شدى در ديوار آن سوراخى مى‏بينى كه كيسه سفيدى در آن است. آن را بردار كه خواهى ديد قالب گلى انار كه براى اين نقشه ساخته است در آن كيسه است. سپس آن را جلو والى نهاده و انار معهود را در آن بگذار تا حقيقت مطلب براى او روشن گردد! و نيز بوالى بگو: ما معجزه ديگرى هم داريم و آن اينكه داخل اين انار جز خاكستر و دود چيزى نيست، اگر ميخواهى صحت آن را بدانى بوزير بگو آن را بشكند وقتى وزير آن را شكست دود و خاكستر آن بصورت و ريش او ميپرد. (1) وقتى محمد بن عيسى اين سخنان را از امام شنيد بسيار مسرور گرديد و دست مبارك امام را بوسيد و با مژده و شادى مراجعت نمود. چون صبح شد رفتند بخانه والى و همان طور كه امام دستور داده بود عمل كرد، سپس والى رو كرد بمحمد بن عيسى و پرسيد چه كسى اين را بتو خبر داد؟ گفت: امام زمان ما و حجت پروردگار. پرسيد امام شما كيست؟ او هم يك يك ائمه را بوى معرفى كرد تا بامام زمان صلوات اللَّه عليه رسيد.

والى گفت: دستت را دراز كن تا من گواهى دهم كه نيست خدائى مگر خداوند يگانه و اينكه محمد بنده و پيامبر اوست. خليفه بلا فصل بعد از او امير المؤمنين عليه السّلام است آنگاه اقرار بتمام ائمه تا آخر آنها نمود و ايمانش نيكو گشت. سپس دستور داد وزير را بقتل رساندند و از مردم بحرين معذرت خواست و نسبت بآنها نيكى نمود و آنها را گرامى داشت. ناقل حكايت گفت: اين حكايت نزد اهل بحرين مشهور و قبر محمد بن عيسى در آنجا معروف است و مردم بزيارت آن ميروند. «1»

                        مهدى موعود-ترجمه جلد سيزدهم بحار، متن، ص: 943

__________________________

( 1) كسانى كه در زمانهاى متأخر بشرف ملاقات امام زمان رسيده‏اند، منحصر باين عده نيستند از دانشمندانى كه در كتب مذهبى نوشته شده خدمت آن حضرت رسيده‏اند: سيد بن طاوس علامه حلى؛ وحيد بهبهانى، علامه بحر العلوم و غيره مى‏باشند. و نيز افراد بسيارى ديگر را نام ميبرند و ماجراى آنها را به تفصيل شرح داده‏اند. خواستاران مى‏توانند بكتاب« نجم الثاقب» علامه نورى مراجعه نمايند.

 راجع باينكه آيا در غيبت كبرى( طولانى) امام زمان؛ ممكن است كسى خدمت آن حضرت برسد؛ و في المثل آيا در زمان ما هم كسى او را ديده يا مى‏بيند؟ بايد گفت: اگر در بعضى از روايات گذشته، گفته‏اند مدعيان ديدن حضرت را تكذيب كنيد؛ منظور كسانى هستند كه ادعاى ديدن حضرت و نيابت ميكنند مانند سيد عليمحمد شيرازى كه نخست ادعاى ملاقات و با بيت حضرت نمود و چون عده‏اى ساده‏لوح را فريب داد پا را فراتر نهاد و گفت خود امام زمانم و باين هم قانع نشد و ادعاى خدائى كرد، شرح آن را در مقدمه كتاب بخوانيد.

 بطورى كه دانشمندان عاليقدر شيعه سيد مرتضى در« تنزيه الأنبياء» و شيخ طوسى در كتاب« غيبت» و علامه بحر العلوم در« فوائد رجاليه» خود( ضمن شرح حال شيخ مفيد) و ديگران نوشته‏اند:

 دانشمندان شيعه عقيده ندارند كه امام زمان حتى براى دوستان پاكسرشت خود هم آشكار نمى‏شود بلكه امكان اينكه حضرت را به‏بينند و او را نشناسند يا بشناسند هست. چنان كه تمام دانشمندان بزرگ ما مانند كلينى و صدوق و غيره داستان آنها را نقل كرده‏اند.


با هرچه عشق

با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
باهرچه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دستهای روشن تو می توان گشود

۱۳۸۸/۰۹/۱۴

تفکر برتر است يا عبادت

 أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (طه: 15).
درست در آيه تأمّل شود كه حق تعالى صلاة را وسيله ذكر قرار داده است. شيخ بهائى در آخر شرح حديث دوم كتاب «اربعين» گويد: «قال بعض الاكابر: انّما كان الفكر أفضل الأعمال لأنّه عمل القلب و هو أفضل من الجوارح فعمله أشرف من عملها، ألا ترى الى قوله تعالى: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي؟ فجعل الصّلوة وسيلة الى ذكر القلب. و المقصود أشرف من الوسيلة».
در ترجمه «قطب شاهى» آن را چنين ترجمه كرده است: «بعضى از اكابر گفته‏اند: سبب اينكه مرتبه فكر بر مرتبه عبادت رجحان يافته آنست كه فكر عمل قلب است و عبادت عمل جوارح و اعضا، و هيچ شك نيست كه قلب اشرف از اعضا است. پس عمل او نيز اشرف باشد از عمل اعضا چنانچه آيه كريمه: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي اشعار به آن دارد چه كه مفسّرين ذكر را در اين آيه تفسير به فكر كرده‏اند يعنى بر پاى داريد نماز را به واسطه فكر من، و مقرّر است كه مقصود اشرف از وسيله مى‏باشد پس فكر كه مقصود است اشرف باشد از نماز كه وسيله و سبب حصول آنست».
----------------------

منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح    مقدمه‏2    39    فصل 3 در اينكه خداوند در هر چيز به كم اكتفاء كرد و حد براى آن معين فرموده است مگر در ذكر و دعا، و در آن چهار تبصره است .....  ص : 35

عوج بن عنق

شاید خیلی ها اسم عوج بن عنق رو هم نشنیده باشن، اگه بخواین مطالب عجیبی درباره ی عوج بن عنق می تونید بخونید
کلیک کنید

بلعم باعورا

خیلی از ما اسم بلعم باعورا را شنیدیم ولی شاید درباره اش بخواهیم بیشتر بدونیم، اگر میخواین بیشتر بدونید روی لینک زیر کلیک کنید

کلیک کنید

۱۳۸۸/۰۹/۱۱

علم بهتر است یا ثروت!

پاسخ را از مولا علی علیه السلام بشنویم:
كميل! دانش به از مال است كه دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با هزينه كردن كم آيد، و دانش با پراكنده شدن بيفزايد، و پرورده مال با رفتن مال- با تو- نپايد. اى كميل پسر زياد! شناخت دانش، دين است كه بدان گردن بايد نهاد.
آدمى در زندگى به دانش طاعت- پروردگار- آموزد و براى پس از مرگ نام نيك اندوزد، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار. كميل! گنجوران مالها مرده‏اند گر چه زنده‏اند، و دانشمندان چندان كه‏ روزگار پايد، پاينده‏اند. تن‏هاشان ناپديدار است و نشانه‏هاشان در دلها آشكار.

مرد هنرمند

یادش بخیر یکی از دوستان تعریف می کرد، در گذشته چوب خط بود و مردم اونقدر شخصیت های سالم و محکمی داشتند که هیچ وقت بد عهدی نمی کردند و وقتی یک تاجر فنلاندی به یکی از بازاری ها بدهکار میشه، اون آقای بازاری به ایشون می گه خوب مسئله ای نیست پول رو بعدا برای من بفرست.
خارجیه میگه : هیچ مدرکی نمیخوای؟
- می گه: چه مدرکی بالاتر از قولی که به من دادی؟
 
آن را منگر که ذو فنون آید مرد
در عهد و وفا نگر که چون آید مرد
از عهده ی عهد اگر برون آید مرد
از هرچه شماریش فزون آید مرد

۱۳۸۸/۰۹/۱۰

فریب نقطه اوج دیگران را نخور؟

فریب نقطه اوج دیگران را نخور؟!

بین جوانان دهکده شیوانا مسابقه وزنه برداری در گرو های سنی مختلف برگزار شده بود. طبیعی است که از مدرسه شیوانا هم جوانانی در مسابقه شرکت می کردند.معمولا چون شاگردان مدرسه افرادی سالم و ورزشکار بودند در اکثر مسابقات امتیازهای خوبی بدست می آوردند و این برای کدخدای دهکده زیاد خوشایند نبود. به همین دلیل هنگام شروع مسابقه کدخدا با صدای بلند خطاب به جمعیت گفت:" امسال بچه های مدرسه شیوانا می خواهند سنگ تمام بگذارند و سه برابر وزنه های سال قبل را بالای سر خود ببرند. پس همگی جوانانی که سه برابر قبل وزنه بالای سر می برند را تشویق کنید!" و مردم دهکده هم بی خبر از نقشه کدخدا به تشویق شاگردان مدرسه پرداختند.

شاگردان مدرسه نگران و ناراحت به شیوانا که گوشه ای نشسته بود نگاه کردند و یکی از آنها به شیوانا گفت:" اگر ما سه برابر وزنه بالای سر ببریم تمام استخوانبندی بدنمان زیر سنگینی آن خرد خواهد شد. کدخدا با اینکار خود کاری کرد که ما حتی اگر بالاترین وزنه را هم بالای سر ببریم باز هم انتظار مردم برآورده نشود و مورد تمسخر قرار گیریم. چه کنیم؟"

شیوانا تبسمی کرد و از جا برخاست و با صدای بلند خطاب به مردم گفت:" کدخدا امسال با شما مزاح کرد و می خواست با این سخن خود درس مهمی به شما بدهد. کدخدا می دانست که وزنه سه برابر سنگین تر استخوان بچه های مدرسه را خرد خواهد کرد. او با این جمله می خواست به شما مردم بگوید که هرگزاجازه ندهید فریبکاران با تعریف نقطه اوج دست نیافتنی شما را ناامید کنند و یا پیشرفت های کوچک شما را بی ارزش نمایند و شما هم هرگز نباید فریب نقطه اوج ذهنی دیگران را بخورید و هیچوقت نباید خود را برای رساندن به نقطه ای که دیگران تعیین می کنند به دردسر اندازید. شما فقط سعی کنید در هر لحظه عالی و بی نقص عمل کنید. به هر نقطه ای که برسید همان نقطه عالی ترین نقطه زندگی شما خواهد بود."