جوع 1 خود سلطان داروهاست هین
جوع در جان نه چنین خوارش مبین
آن یکی میخورد نان فخفره 2
گفت سایل چون بدین استت شره 3
گفت جوع از صبر چون دوتا شود
نان جو در پیش من حلوا شود
پس توانم که همه حلوا خورم
چون کنم صبری صبورم لاجرم
جوع مر خاصان حق را دادهاند
تا شوند از جوع شیر زورمند
جوع هر جلف گدا را کی دهند
چون علف کم نیست پیش او نهند
که بخور که هم بدین ارزانیی
تو نهای مرغاب مرغ نانیی
کاسه بر کاسهست و نان بر نان مدام
از برای این شکمخواران عام
جناب مولانا
1- جوع = گرسنگی
2 – نان فخفره = نان خالی
3 – شره = شادی و نشاط
جوع در جان نه چنین خوارش مبین
آن یکی میخورد نان فخفره 2
گفت سایل چون بدین استت شره 3
گفت جوع از صبر چون دوتا شود
نان جو در پیش من حلوا شود
پس توانم که همه حلوا خورم
چون کنم صبری صبورم لاجرم
جوع مر خاصان حق را دادهاند
تا شوند از جوع شیر زورمند
جوع هر جلف گدا را کی دهند
چون علف کم نیست پیش او نهند
که بخور که هم بدین ارزانیی
تو نهای مرغاب مرغ نانیی
کاسه بر کاسهست و نان بر نان مدام
از برای این شکمخواران عام
جناب مولانا
1- جوع = گرسنگی
2 – نان فخفره = نان خالی
3 – شره = شادی و نشاط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر