۱۳۹۰/۰۶/۰۹

کربلایی کاظم ساروقی

من یه مختصری درباره ی ایشون عرض می کنم‬

‫این آقای کربلایی کاظم که خودشون الان در قید حیات نیستند‬
7:57 PM ‫در یک روستایی زندگی می کردند که تقریبا 70 - 80 کیلومتر با اراک فاصله داره‬

me: ‫انسان پاکی بوده و در اون زمانه ی ناپاک خیلی روی خودش کار می کرده‬
7:58 PM ‫ایشون کارگر یک مزرعه بوده و برای خان کار می کرده‬
‫متوجه میشه که صاحب مزرعه زکات اموالش رو که از طریق همون کشت گندم هست پرداخت نمی کنه‬
‫البته اینا که میگم فقط یه بخش مختصری از زندگی ایشون هست‬
7:59 PM ‫خلاصه بعد از اینکه تذکر میده می بینه که هیچ کسی به حرفش گوش نمیده‬
‫بلند میشه میاد اراک و به کارگری های خیلی سخت تن در میده‬

me: ‫بعد اهالی روستا بخصوص پدرش و خان از این عمل اون خجالت می کشن و بهش پیغام می دن اگه برگردی هم بهت یک زمین هدیه می دیم و هم اینکه خودمون زکاتمون رو پرداخت می کنیم‬
‫احساس کرده بودن او که رفته برکت کم شده‬
‫بعد ایشون هم قبول می کنه و بر می گرده‬
‫این آقا کسی بوده که وقتی ازش کمک می خواستن دریغ نمی کرده‬
‫یک بار نصف درآمدش رو به فقیر می ده‬
8:01 PM ‫نصف درآمد یک سالش رو‬
‫در آمدی که با عرق ریختن زیر آفتاب به دست آمده بوده‬
‫بعد شاید توی همون ظهر بوده که میره امامزاده معروف به امامزاده 72 تن ساروق‬
‫که کمی استراحت کنه‬
‫همین که داشته زیارت می کرده می بینه که دو نفر آمدن کنارش‬
8:02 PM ‫و بهش گفتند که قرآن بخون‬
‫و اون هم می گفت من که نمی تونم ، سواد ندارم‬
‫بعد یکیشون میگه وقتی که میگیم بخون بگو چشم و دستش رو میگذاره روی سینه ی کربلایی کاظم ساروقی‬
‫به این نام و نشون کربلایی کاظم بیهوش میشه و‬
8:03 PM ‫و وقتی که به هوش میاد می بینه می تونه کتیبه های قرآنی که بر سقف امامزاده نوشته شده رو بخونه‬

me: ‫بعد به امام جماعت روستا می گه من نمی دونم چی دارم میگم‬
‫امام جماعت که اسمسش آقای صابری بوده‬
‫می گه بخون ببینم‬
8:04 PM ‫وقتی می خونه بهش میگه اینها کلام وحی است‬
‫اینها قرآن هست که تو داری می خونی‬
‫بعد یواش یواش آوازه ی این مرد به کل دنیا میرسه‬
‫و به خیلی کشورها دعوت میشه‬
‫از جمله خود جناب آیت الله بروجردی ایشون رو امتحان می کنه و خیلی های دیگه هم ایشون رو امتحان می کنند‬
‫و تصدیق می کنند که این یک معجزه ی الهی هست‬
8:05 PM ‫جالب اینکه ایشون فقط قرآن رو می تونسته بخونه‬
‫و می گفته قرآن نور داره و جملات دیگه اون نور رو ندارن‬
‫به همین دلیل توی یک صفحه ی پر از متن به راحتی می تونسته آیات رو تشخیص بده و پیدا کنه و بخونه‬
‫این هم به صورت خیلی مختصر

داستان زیبایی از مثنوی جناب مولانا

داستان زیبایی در مثنوی جناب مولانا بیان شده که شاید به مناسبت عید سعید فطر بد نباشه که اون رو اینجا بیان کنم

زمانی یکی از اولیاء الهی که خیلی ها میشناختنش میره توی یک میخونه ی بزرگ ، توی مرکز شهر به گونه ای که همه ی دوستدارانش اونو می بینن و یک جام شراب هم دستش می گیره و شروع می کنه از اون جام نوشیدن، بیشتر اونایی که می بیننش سریعا توی دلشون شروع می کنن به بدگویی نسبت به این مرد و کلا از ارات قبلیشون پشیمون میشن و رو بر می گردونن و کلی هم بد و بیراه می گن ..

یکی دو نفر از افراد عمیق تر هم اونجا بودن و با دیدن این وضعیت عجیب روشون رو می کنن به همدیگه و می گن: از جناب شیخ بعیده که عمل حرام رو انجام بده و اون هم به این صورت ، حتما یک حکمتی در کار جناب شیخ باید باشه ..

میرن توی شرابخانه و از جناب شیخ می پرسن که جناب شیخ شما برای چی آمدین توی این شرابخانه ؟

جناب شیخ هم می گن: مگه نمی بینید که دارم از جام شراب می نوشم؟!

می گن چرا می بینیم ولی نمی تونیم به چشمامون اعتماد کنیم ، ما چندین سال هست که شما رو می شناسیم، باور این موضوع برای ما خیلی سخته ؟
شیخ هم زیر بار نمی رفته  

بعد اون مریدای مخلص شروع می کنن به زاری کردن و می گن تا حکمت این کار رو نگین ما از اینجا نخواهیم رفت و بعد وقتی که جناب شیخ این اصرار خالصانه رو از اون ها می بینه بهشو می گه:

این قدح رو بردارین و برید از خمره هایی که در زیر زمین هست برام یک کاسه شراب بیارین ، تا دلیلش رو بهتون بگم ..

بعد اون مرید ها هم می رن به طرف خمره های چندین ساله ی شراب تا برای جناب شیخ یک قدح شراب پر کنند و بیارن!

قدح رو به خمره ی اولی می زنند در کمال تعجب می بینند که داخلش عسل هست و قدحشون پر از عسل شد

میرن سراغ خمره ی دومی ، می بینند باز هم همین اتفاق افتاد

سراغ سومی و چهارمی و خلاصه می بینند که تمام خمره های شراب تبدیل شدن به خمره های عسل ..

با گریه و ارادت صد چندان میان پیش شیخ زانوی ادب می زنند و می گن:

در خرابات آمدی شیخ اجل
جمله می ها از قدومت شد عسل
کرده ای مبدل تو می را از حدث *
جان ما را هم بدل کن از خبث


حدث hodos = نجاست و پلیدی

۱۳۹۰/۰۶/۰۶

قدرت اندیشه در 4 داستان کوتاه

از الاغ درس  بگيريم

* کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روز
اتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد.
کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد.
براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد،
کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند  چاه را با خاک  پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نکشد.
مردم با سطل روي سر الاغ هر بار خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاکهاي روي بدنش را مي تکاند وزير پايش ميريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد روي خاک ها بايستد. روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.

**نکته:*
*مشکلات، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم:*
 *اول: اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند.*
 *دوم: اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود.*


*2. قدرت انديشه***

* پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .
پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :
 "پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم،  چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.   من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد . من مي دانم که اگر تو اينجا
بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي.
 دوستدار تو پدر".*

 *طولی نکشيد که پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد: "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".*

 *ساعت 4 صبح فردا 12 مأمور اف.بي.آی و افسران پليس محلي در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند؟*

*پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که مي توانستم از زندان برايت انجام بدهم".*

 *نکته:*
*در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي‌ خواهيم يافت و يا راهي‌ خواهيم ساخت

*3
.  قبل از انجام هر کار راهکارهاي متفاوت را بررسي کنيم*

*ميگويند در کشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق
کرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود.
وي پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يک راهب مقدس و شناخته شده مي بيند.*

*وي به راهب مراجعه ميکند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد کرد که مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نکند. پس از بازگشت از نزد راهب، او به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشکه هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آميزي کند.همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميکند.
پس از مدتي رنگ ماشين، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و ترکيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسکين مي يابد.*

*مدتي بعد مرد ميليونر براي تشکر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز که با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود که بايد لباسش را عوض کرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن کند. او نيز چنين کرده و وقتي به محضر
بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسکين يافته؟  مرد ثروتمند نيز تشکر کرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود که تاکنون داشته". مرد
راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعکس اين ارزانترين نسخه اي بوده که تاکنون تجويز کرده ام.*

*براي مداواي چشم دردتان، تنها کافي بود عينکي با شيشه سبز خريداري کنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.
براي اين کار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي، بلکه با تغيير ديدگاه و يا نگرشت ميتواني دنيا را به کام خود درآوري.*

*نکته:*
 *تغيير دنيا کار احمقانه اي است اما تغيير ديدگاه و يا نگرش ما ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.*


*4. در بيشتر موارد راه حل ساده تري نيز وجود دارد*

*در يك شركت بزرگ ژاپني كه توليد وسايل آرايشي را برعهده داشت، يك  مورد تحقيقاتي به ياد ماندني اتفاق افتاد : شكايتي از سوي يكي مشتريان به كمپاني رسيد. او  اظهار داشته بود  كه  هنگام  خريد  يك بسته صابون  متوجه شده بود كه  آن قوطي خالي است.*

*بلافاصله  با تاكيد و پيگيريهاي مديريت ارشد كارخانه  اين مشكل  بررسي،  و دستور صادر شد كه خط بسته بندي اصلاح گردد و قسمت فني  و مهندسي نيز تدابير لازمه را جهت پيشگيري از تكرار چنين مسئله اي اتخاذ نمايد. 
 مهندسين نيز دست به كار شده و راه حل پيشنهادي خود را چنين ارائه دادند: پايش ( مونيتورينگ)  خط بسته بندي با اشعه ايكس.*

*بزودي سيستم مذكور خريداري شده و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين،‌ دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهائي با رزوليشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهيز گرديد. سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند  تا از عبور احتمالي قوطيهاي خالي جلوگيري نمايند. 

*نكته جالب توجه در اين بود كه درست همزمان با اين ماجرا،  مشكلي مشابه  نيز در يكي از كارگاههاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا  يك كارمند معمولي و غيرمتخصص آنرا به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرجتر حل كرد: تعبيه يك دستگاه پنكه در مسير خط  بسته بندي تا قوطي خالي را باد از خط توليد دور کند!!!*

*نکته:*
*معمولا در بسياري از موارد راههاي ساده تري نيز براي حل هر مسئله و يا مشکلي وجود دارد. هميشه به دنبال ساده ترين راه حلها باشيد.*

۱۳۹۰/۰۶/۰۵

اگه واقعا اینطور باشه که ...

 

خوب ! خبر را كه دیدید. خیلی شفاف اعلام شده ایران سالانه 217 میلیارد دلار از فروش نفت و گاز (معادن ، پتروشیمی ، مالیات و ... رو حساب نكردیم) پول می گیرد

217 میلیارد دلار =238700 هزار میلیارد تومان ....  یعنی روزانه حدودا 650 میلیارد تومان (دلار به قیمت 1100 تومان)

یعنی با درآمد یك روز نفت و گاز كشور می توان بدون وام و منت كل مسكن مهر یعنی 31000 واحد 75 متری را از ابتدا با قیمت هر متر مربع 300000 تومان ساخت و تمام كرد و به رایگان به مردم داد!

یعنی با در آمد پنج روز ( صبح شنبه تا پایان چهار شنبه ) می توان یارانه نقدی كل كسانی كه ثبت نام كرده اند یعنی 72 میلیون و پانصد هزار نفر را واریز كرد
یعنی اینكه با درآمد یك روز و نیم كشور می توان ورزشگاهی ساخت كه لیاقت برگزاری المپیك لندن را داشته باشد

یعنی با در آمد یك روز می توان دو نیروگاه 450 تا 500 مگا واتی ساخت یعنی برابر بانیروگاه اتمی بوشهر كه قرار است 1100 مگا وات نیرو تولید كند
یعنی با در آمد یك هفته مملكت می توان 104 هواپیمای ایرباس A320 نو خرید
با در آمد بیست روز كشور می توان 743150 تویوتا كرولا 2011 خرید و هرچی ماشین داغونه از سطح كشور جمع كرد وسرانه مصرف بنزین رو به 5-6 لیتر در 100 كیلومتر رسوند

پس با حدود یكماه درآمد نفت و گاز میتوان نصف مشكلات سی ساله مملكت رو حل كرد... ببین با 12 ماه چه كارهایی میشه كرد!

۱۳۹۰/۰۶/۰۳

تقوا و تخصص

می گویند تقوا از تخصص لازم تر است.

آن را می پذیرم، 

اما می گویم آنکس که تخصص ندارد وکاری را می پذیرد، بی تقواست.

۱۳۹۰/۰۵/۳۱

شب عفو

شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم

اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی

کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جای ما او را صدا کن

بگو یا رب فلانی رو سیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است

بگو یا رب تویی دریای جوشان
در این شب رحمتت بر وی بنوشان

۱۳۹۰/۰۵/۲۷

دم همه ی کافرا گرم ...

دمه همه ی کافرا گرم! اونایی که همه رو به کیش خودشون میپندارن! نه اون مومنایی که خودشونو از همه بالاتر میدونن ...

۱۳۹۰/۰۵/۲۵

تکذیب آیات الهی

.
و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج، از جايى كه نمیدانند گريبانشان را خواهيم گرفت.

 آيه 182 سوره اعراف
.

۱۳۹۰/۰۵/۲۴

یکی از زیباترین نیایش هایی که خوانده و شنیده ام:

ای خداوند! به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گشتاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی(ع) و به فرقه های ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش .

دکتر علی شریعتی

۱۳۹۰/۰۵/۲۳

الهی ...

الهی و سیدی و عزّتک و جلالک لئن طالبتنی بذنوبی لاطالبنَّک بعفوک و لئن طالبتنی بلؤمی لاطالبنّک بکرمک                                                                                                  
خدای من!
آقای مهربان!
به عزّت و فرّ و شکوهت سوگند! اگر از گناهانم بازپرسی، من نیز از عفو و گذشتت خواهم پرسید
و اگر مرا به پستی و زبونیم بازخواست نمایی، تو را به بزرگی و کرمت بازخواست خواهم کرد
                                                                                                                                                    (قسمتی از دعای زیبای ابوحمزه)

الهی دلی ده که جای تو باشد

این ایمیل رو امروز یکی از دوستان برایم ارسال کرد و دلم نیامد که برای دوستان خوبم ارسالش نکنم:


فردی به حضور یکی از اولیای خدا رسید و عرض کرد: چه می شود، اگر گوشه چشمی به ما کنید و ما را هم ره بنمایید تا به لذتی رسیم و روحمان به پرواز درآید؟ مرد خدا با لحنی مشفقانه به او چنین فرمود: عزیزم، خدا برای همگان است و هیچ کس از درگاهش محروم نیست، کافی است تو هم به طرف او حرکت کنی. او پرسید: چگونه؟ گفت: اول از گناه بپرهیز. سپس با انجام وظایف بندگی، خود را به او نزدیک کن تا لذت انس با او را بچشی؛ زیرا خود فرموده است که طالب دنیا از لذت مناجات با من محروم است. گفت: دوست دارم چنین کنم، اما نمی توانم. فرمود: عزیزم! مردم بازِ شکاری را کم کم رام می کنند. بلی اگر بخواهی به یک باره نفْس را رام کنی، مشکل است؛ اما آهسته آهسته می شود آن را رام کرد. پرسید: چرا زود از نماز و دعا خسته می شوم؟ گفت: موانعی وجود دارد، اگر آنها را برطرف سازی، نه فقط خسته نمی شوی، بلکه غرق در سرور و لذت می گردی. سؤال کرد: آن موانع چیست؟ فرمود: امام سجاد علیه السلام در «دعای ابوحمزه» آنها را برشمرده است. آن دعا را زیاد بخوان و در آن تدبر کن. گفتم: نخستین خواسته ام چه باشد؟ گفت: خودِ رفیق؛ چون یکی از اسم های خدا رفیق است. تعجب کردم و گفتم: آیا واقعا خدا رفیق است؟ گفت: رفیق حقیقی خداست و کسی رفیق تر از او پیدا نمی شود. جز خدا کدام رفیق است که به او بدی کنی و او دم به دم بیشتر به تو خوبی کند؟ دیدم درست می گوید. گفتم: از این رفیق چه بخواهم؟ گفت: سر را به طرف آسمان بلند کن و صادقانه بگو:            رفیق! دوستت دارم؛   ولی این را بدان، تو که نان و نمک رفیق را می خوری، مواظب باش نمکدان را نشکنی. سر را به سوی آسمان بلند کردم،
 گفتم: ای رفیق شفیق! دوستت دارم. خدایا! تا کنون هر چه خواستم برای خودم بود. مرا ببخش که غیر تو را طلب کردم. خدایا! شنیده ام همت بلند را دوست داری، به من همت بلندی عطا کن که به کمتر از رسیدن به رضا و لقای تو قانع نشوم!
الهی دلی ده که جای تو باشد
    الهی دلی ده که جای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد
الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عبدمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی       
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
الهی بطوطی عطاکن بیانی
که نطقش کلید عطای تو باشد
طوطی همدانی

۱۳۹۰/۰۵/۱۵

علی که باشی فرقی نمی کند ...

علی که باشی برایت فرقی ندارد یتیم چشم به راهت مسلمان است یا مسیحی یا یهودی . کیسه را می گذاری و میروی...
علی که باشی برایت فرقی ندارد که خلیفه مسلمینی یا یک شاکی ساده میروی دادگاه و چون شاهد نداری حکم به نفعت نمی دهند وبرایت فرقی نمی کند او که همراهش به دادگاه رفتی مسیحی بود اصلا ....
علی که باشی برایت فرفی نمی کند خلخال از پای زن مسلمان دراورند یا مسیحی فقط میگویی اگر دق کنی از این خبر حق داری ...
علی که باشی برایت فرق نمی کند او که از بیت المال امانت گرفته زینب دخترت است یا هر کس دیگر ، ابرو درهم می کشی و مؤاخذه اش می کنی ..
علی که باشی برایت فرقی نمی کند او که ازتو کمک خواسته و سهم بیشتری از بیت المال می خواهد عقیل برادرت است یا دیگری ... آهن گداخته را به جان می خری تا او را پشیمان کنی...
علی که باشی  حتی کعبه هم برایت سینه می شکافت و به اغوشت میکشد....

۱۳۹۰/۰۵/۱۲

نرم افزار قرآنی


سلام
امیدوارم این نرم افزار قرآنی خوبی باشه
http://www.al-mobin.com/Downloads/QuranNahj.exe

سه صافی

    سه صافی
    شخصي نزد همسايه اش رفت و گفت: گوش کن! مي خواهم چيزي برايت تعريف کنم.
    دوستي به تازگي در مورد تو مي گفت....
    همسايه حرف او را قطع کرد و گفت:
    - قبل از اينکه تعريف کني، بگو آيا حرفت را از ميان سه صافي گذرانده اي يا نه؟
    - کدام سه صافي؟
    - اول از ميان صافي واقعيت. آيا مطمئني چيزي که تعريف مي کني واقعيت دارد؟
    -نه. من فقط آن را شنيده ام. شخصي آن را برايم تعريف کرده است.
    - سري تکان داد و گفت: پس حتما آن را از ميان صافي دوم يعني خوشحالی گذرانده ‏اي. مسلما چيزي که مي خواهي تعريف کني، حتي اگر واقعيت نداشته باشد، باعث خوشحالي ام مي شود.
    - دوست عزيز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. بسيار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمي کند، حتما از صافي سوم، يعني فايده، رد شده است. آيا چيزي که مي خواهي تعريف کني، برايم مفيد است و به دردم مي خورد؟
    - نه، به هيچ وجه!
    همسايه گفت: پس اگر اين حرف، نه واقعيت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفيد، آن را پيش خود نگهدار و سعي کن خودت هم زود فراموشش کني...
    

طرز ساختن فید برای وبلاگ ها

عید فطر



 Link to this post:
 https://plus.google.com/101866308073282119587/posts/cazqWoFK2wL

11:34 am Ali Sharifi: امسال فکر کنم مشکلات سال گذشته کمتر به چشم بخوره
تقریبا تفاوت عید و روز قبلش خیلی زیاد است

فرض کن حضرت مهدی به تو مهمان گردد

فرض کن حضرت مهدی.عج به تو ظاهر گردد"

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت ...

داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟

باچنین شرط که در حافظه دستی نبری !

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران...

می توان گفت تورا شیعه ی اثنا عشری؟؟؟!

۱۳۹۰/۰۵/۱۱

روزه - دکتر الهی قمشه ای


تأثیر گرسنگی ارادی بر انسان از دیگاه جناب مولانا

جوع 1 خود سلطان داروهاست هین
جوع در جان نه چنین خوارش مبین
آن یکی می‌خورد نان فخفره 2
گفت سایل چون بدین استت شره 3
گفت جوع از صبر چون دوتا شود
نان جو در پیش من حلوا شود
پس توانم که همه حلوا خورم
چون کنم صبری صبورم لاجرم
جوع مر خاصان حق را داده‌اند
تا شوند از جوع شیر زورمند
جوع هر جلف گدا را کی دهند
چون علف کم نیست پیش او نهند
که بخور که هم بدین ارزانیی
تو نه‌ای مرغاب مرغ نانیی
کاسه بر کاسه‌ست و نان بر نان مدام
از برای این شکم‌خواران عام

جناب مولانا
1- جوع = گرسنگی
2 – نان فخفره = نان خالی
3 – شره = شادی و نشاط

۱۳۹۰/۰۵/۱۰

انتخاب صحیح در تصمیم گیری

بینش تصمیم گیری خوب
                                                                          
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند. یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده. تنها یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل غیرقابل استفاده خوابش برد.3 بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم، همان جا خوابشان برد. قطار در حال آمدن بود ، و سوزن بان تنها می بایست تصمیم صحیحی بگیرد. سوزن بان می تواند مسیر قطار را تغییر داده و آن را به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و  از این طریق جان 3 فرزند را نجات دهد و 1 کودک قربانی این تصمیم گردد و یا می تواند مسیر قطار را تغییر نداده و اجازه دهد که قطار به راه خود ادامه دهد.
سوال:
اگر شما به جای سوزن بان بودید در این زمان کوتاه و حساس چه نوع تصمیمی می گرفتید؟
بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات 3 کودک انتخاب کنند و 1 کودک را قربانی ماجرا بدانند که البته از نظر اخلاقی و عاطفی شاید تصمیم صحیح به نظر برسد اما از دیدگاه مدیریتی  چطور .... ؟
در این تصمیم، آن 1 کودک عاقل به خاطر دوستان نادان خود (3 کودک دیگر) که تصمیم گرفته بودند در آن مسیر اشتباه و خطرناک، بازی کنند، قربانی می شود.
 این نوع معضل هر روز در اطراف ما، در اداره ، جامعه در سیاست و به خصوص در یک جامعه دموکراتیک اتفاق می افتد، اقلیت قربانی اکثریت احمق و یا نادان می شوند.
کودکی که موافق با انتخاب بقیه افراد برای مسیر بازی نبود طرد شد و در آخر هم او قربانی این اتفاق گردید و هیچ کس برای او اشک نریخت. کودکی که ریل از کار افتاده را برای بازی انتخاب کرده بود هرگز فکر نمی کرد که روزی مرگش اینگونه رقم بخورد.
اگرچه هر 4 کودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن 3 کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن کار اشتباه گرفته بودند شد. اما با این تصمیم عجولانه نه تنها آن کودک بی گناه وعاقل جانش را از دست داد بلکه زندگی همه مسافران را نیز به خطر انداخت زیرا ریل از کار افتاده منجر به واژگون شدن قطار گردید و همه مسافران نیز قربانی این تصمیم شدند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن 3 کودک احمق نبود.
مسافران قطار را می توان به عنوان تمامی کارمندان سازمان فرض کرد و گروه مدیران  را همان کودکانی در نظر گرفت که می توانند سرنوشت سازمان (قطار) را تعیین کنند.
گاهی در نظر گرفتن منافع چند تن از مدیران که به اشتباه تصمیمی گرفته اند، منجر به از دست رفتن منافع کل سازمان خواهد شد و این همان قربانی کردن صدها نفر برای نجات این چند نفر است.
زندگی کاری همه مدیران پر است از تصمیم گیری های دشوار . با عدم اتخاذ تصمیمات صحیح به سبک مدیریتی، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهید رسید.
"به یاد داشته باشید آنچه که درست است همیشه محبوب نیست... و آنچه که محبوب است همیشه حق نیست!"

آیا می خواهی نجس نشوی ؟

روزی امام صدر در یک کلیسا (یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب نمود. اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبا که از این توفیق یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت: من می دانم چه طور حالش را بگیرم و ضایعش کنم!و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی در حالیکه همه را متوجه خود کرده بود جلورفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد. ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند. او هم که منتظر همین بود پرسید: می خواهید نجس نشوید؟ (و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و…) ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند: بل لاحافظ علی طهارتک! فرمودند بلکه بر عکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید… این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.

دانلود رایگان کتاب اجتماعی تجدد یا تمدن

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 


                                                 

پسورد فایل کتاب :   www.irebooks.com-www.ircdvd.com.

ردیف

نام کتاب

نویسنده

زبان فرمت

حجم

دریافت

1

دانلود رایگان کتاب تجدد یا تمدن

دکتر علی شریعتی
FA
PDF
705KB

.

 
 
 
 

غلام پیر دل خویش باش ای درویش

یعنی اینکه ما توی هر مکتبی آیت الله داریم ، عالم دین داریم از هر مکتبی کلی دکترها و اساتید دانشگاهی دفاع کردند و در عین حال هر مکتبی رو هم کلی دکترها و اساتید دانشگاه و علمای مختلف کوبوندن.
بنابر این وقتی می خوایم به یک موضوع استناد کنیم نباید استنادمون این باشه که فلان استاد دانشگاه این رو گفته یا اینکه فلان آیت الله از این دفاع کرده یا اون رو ردش کرده.
اینجاهاست که باید به دل خودمون استناد کنیم و اجازه ندیم خودمون سر خودمون کلاه بگذاریم ...