۱۳۸۸/۰۶/۰۶
۱۳۸۸/۰۶/۰۳
ربنا های معروفی که استاد شجریان می خواند
پروردگارا، پس از آنكه ما را هدايت كردى، دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى
پروردگارا، ايمان آورديم. بر ما ببخشاى و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهربانانى.» (109) 23
پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان (10) 18
و هنگامى كه با جالوت و سپاهيانش روبرو شدند، گفتند: «پروردگارا، بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز، و گامهاى ما را
۱۳۸۸/۰۵/۳۰
سکوت اختران - شعری زیبا از جناب استاد
من سکوت اختران آسمان دانم که چیست
من سکوت عمق بحر بی کران دانم که چیست
من سکوت دختر محجوب پر احساس را
در حضور مرد محبوب جوان دانم که چیست
من سکوتی را که تنها با نوا ی ساز و چنگ
در میان انجمن گردد بیان دانم که چیست
هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار
هم سکوت مرگ بار مردگان دانم که چیست
داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال
ماجرای شمس را با اختران دانم که چیست
اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار
وآنچه را کردند در خاطر نشان دانم که چیست
آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جمال
و آنچه آدم خواند بر افرشتگان دانم که چیست
سر آن خاک مبارک پی که در طوفان نوح
شد رهایی بخش نوح و نوحیان دانم که چیست
آنچه آتش را گلستان کرد بر جان خلیل
و آنچه گلشن را کند آتشفشان دانم که چیست
یونس اندر بطن ماهی با خدا دانم چه گفت
رمز آن زندان بی نام و نشان دانم که چیست
عطسه آدم که روح القدس بر مریم دمید
و آنچه برد او را بر اوج آسمان دانم که چیست
گفت محی الدین که حیوان شو اگر خواهی کمال
نی نگویم هیچ و حشر مردمان دانم که چیست
گفت رومی من ز بسیاری گفتارم خموش
گفته و ناگفته ای دانای جان دانم که چیست
قصه نرگس که شد مخمور چشم مست خویش
غصه هاتف ز عشق آن جوان دانم که چیست
آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار
و آنچه گفت از جوهر لعل بتان دانم که چیست
هفت خطم گرچه خطی می نخوانم غیر عشق
خط زیبا بر جمال شاهدان دانم که چیــست
گرچه طفلم در طریق عشق و ابجد خوان علم
مبدأ و پایان کار عارفان دانم که چیست
طفل عشقا دعوی باطل مکن خاموش باش
من سکوت طفل عشق بی زبان دانم که چیست
دکتر حسین الهی قمشه ای
خدایا لیاقت درک رمضانت را به ما عنایت فرما
ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت
کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت
آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز
باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت
۱۳۸۸/۰۵/۲۶
۱۳۸۸/۰۵/۲۳
۱۳۸۸/۰۵/۲۱
شرح حال رابعه عَدَویّه - ذوالنون مصری
بخشی از شرح حال آن بانوی بزرگ به نقل از تذکرت الاولیا را می توانید در لینک زیر ملاحظه بفرمایید:
کلیک کنید - رابعه
ذوالنون مصری و مختصری از شرح حال آن بزرگ فرزانه
کلیک کنید - ذوالنون مصری
۱۳۸۸/۰۵/۱۹
سالگرد وفات حسین بن نوح نوبختی
۱۳۸۸/۰۵/۱۸
دماوند باشکوه
دوستان رفتند
شما هم می تونید عکساشون رو ببینید
http://kooh121.blogspot.com/
۱۳۸۸/۰۵/۱۷
تیری ز کمانخانه ی ابروی تو جست
تیری ز کمانخانه ی ابروی تو جست
دل پرتو وصل را خیالی بربست
خوش خوش ز دلم گذشت و می گفت به ناز
ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
ابوسعیدابوالخیر
۱۳۸۸/۰۵/۱۶
جرات تلاش كردن
رام كنندگان حيوانات سيرك براي مطيع كردن فيلها از ترفند ساده اي استفاده مي كنند. زماني كه حيوان هنوز بچه است، يكي از پاهاي او را به تنه درختي مي بندند. حيوان جوان هر چه تلاش مي كند نمي تواند خود را از بند خلاص كند اندك اندك اين عقيده كه تنه درخت خيلي قوي تر از اوست در فكرش شكل مي گيرد. وقتي حيوان بالغ و نيرومند شد ،كافي است شخصي نخي را به دور پاي فيل ببندد و سر ديگرش را به شاخه اي گره بزند. فيل براي رها كردن خود تلاشي نخواهد كرد .
پاي ما نيز ، همچون فيلها،اغلب با رشته هاي ضعيف و شكننده اي بسته شده است ، اما از آنجا كه از کودکی قدرت تنه درخت را باور كرده ايم، به خود جرات تلاش كردن نمي دهيم، غافل از اينكه براي به دست آوردن آزادي ، يك عمل جسورانه كافيست .
پائولوكوئيلو
ولادت حضرت ولی عصر -عج- را ارج می نهیم
قصیده ای خطاب به حضرت ولی عصر (عج)
از حکیم متأله مهدى الهى قمشهاى
اى شاهد جان باز آ، در غیب جهان کم زن
نقش رخ زیبا را، در پرده عالم زن
راز ابدیت را، در پردهْ نهان گردان
یا رخ به جهان بنما وز سرّ ازل دم زن
اوضاع جهان بنگر، در هم شده چون زلفت
بر نظم جهان دستى، بر طرّه پر خم زن
چون دلبر آفاقى، مشکن صف دلها را
چون کعبه عشّاقى حرفى ز صفا هم زن
از ابلق نُه گردون، جولان به جهان تا کى
زان موکب ازرق سوز، بر اشهب و ادهم زن
مانند خلیل اى جان، آتشکده گلشن کن
بازار صنم بشکن، راه بت اعظم زن
هم شعله موسى را، در وادى طور افروز
هم سرّ مسیحا، را بر سینه مریم زن
چون خسرو امکانى، بر کشور گردون تاز
چون پرتو سبحانى، بر عرش معظم زن
لاهوت مسیحا را، محو رخ زیبا کن
وآشوب کلیسا را، زین معجزه بر هم زن
هم قصّه ى حسنت را، بر خیل ملایک گو
هم شعله ى عشقت را، بر خرمن آدم زن
حال دل مشتاقان، با سانحهاى خوش کن
فال دل بدنامان، بر بارقه غم زن
صد قافله دل گم شد، در هر خم گیسویت
دستى پى دلجویى، بر گیسوى پر خم زن
موجى ز یم جودت، بر سبطى و قبطى ریز
هنگامه ى فرعونان، بر آتش از آن بم زن
حالى که رقیبانت، مَستند ز چشمانت
زابروى کمان تیرى، بر سینه ى ما هم زن
ناز تو و شوق ما، بگذشت ز حد جانا
زان عشوه ى پنهانى، راه دل ما کم زن
زخمى که (الهى) راست، در سینه ز هجرانت
تا چند نمک پاشى، رحمى کن و مرهم زن