۱۳۸۹/۰۲/۰۸

مختصات غار سفید خانی در اراک

سلام
خیلی دنبال مختصات جغرافیایی غار سفید خانی بودم که دوست خوبم حسین مختصات رو برام پیدا و ارسال کرد.
این هم مختصاتش:
33.960042 49.57313611
با ارادت

در ضمن با کلیک روی فایل ضمیمه و البته به شرط اینکه گوگل ارت روی سیستمتون نصب باشه ، مستقیم می تونید محدوده ی غار سفید خانی رو ملاحظه فرمایید

۱۳۸۹/۰۲/۰۶

مسير صعود به شهباز

این مسیر یکی از مسیرهای صعود به قله ی زیبای شهباز است
 دوستانی که علاقه مند صعود هستند می توانند به عنوان یک مسیر این مکان را انتخاب نمایند.

صعود به شهباز

سلام

توضیحات و عکس های مربوط به این صعود به شهباز رو در این صفحه ملاحظه فرمایید

(شهباز بلندترین قله استان مرکزی با ارتفاعی حدود 3400 متر می باشد که در نزدیک شازند قرار گرفته)

سرپرست: مهندس منصور صیدی

نفرات آقایان: دژدار، دکتر خلیلی، حسین باقری، فرهنگ سیف علیان، حسین مقدسی، جواد قاسمی، مهدی سنبلی، مهدی قمی، مصطفی قاسمی، محمدرضا هاشمی، عزت محمدی، خدادادی، آیت شیری، متین قاضی  و بنده هم علی شریفی

کلیک کنید


۱۳۸۹/۰۲/۰۵

باران پنجره

دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد!

چک چک، چک چک...چکار با پنجره داشت؟

مرحوم قیصر امین پور

كار لذت بخش

كاري لذت بخش تر از اون نيست كه همه بگن نمي توني و من انجامش بدم

۱۳۸۹/۰۲/۰۴

مولا...

خداكندكه مرا باخدا كنی مولا

ز قيد و بند معاصی رها كنی مولا

دعاى ما به در بسته ميخورد، اي كاش

خودت براي ظهورت دعا كنى مولا

بيا كه فاطمه‎ ‎در انتظار دستانت

نشسته تاحرمش را بنا كنى مولا

۱۳۸۹/۰۲/۰۱

وجه تسمیه میر داماد

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via خلوت دلم by khalvatdelam on 4/20/10

 شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.دختر گفت : شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد .از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسید طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدار اشاره نمود .


 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹/۰۱/۳۱

بقعه متبرکه آیت الله آقا نورالدین اراکی

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 

via نگاه امید به اراک by omidjafar@gmail.com (omid jafarnezhad) on 4/19/10

امسال نودمین سالگرد ارتحال مرحوم آقا نورالدین حسینی اراکی می باشد.


مرحوم آیت الله العظمی آقا نورالدین حسینی عراقی معروف به امین و ملقب به " اویس زمان" بود که در سال ۱۲۷۸ هجری قمری متولد شد و استاد سیاسی امام راحل بوده که هم اینک کتاب " القرآن و العقل" ایشان در حوزه علمیه نجف تدریس می شود .
وی در سال ۱۳۴۱ هجری قمری جان به جان افرین تسلیم کرد ودراراک به خاک سپرده شده است.

اگر علاقه مند به  زندگی نامه آقا نور الدین الحسینی عالم بزرگ  اراکی هستید به ادامه مطلب مراجعه کنید.
آیت الله آقا نورالدین اراکی

سيد محمد شفيع در سال 1287 هـ . ق داراى فرزندى گرديد كه او را نورالدين ناميد . دوران كودكى وى زير نظر پرورش‌هاي اخلاقى پدرى پارسا و دانشور و عواطف مادرى با ايمان سپرى گشت.
نورالدين با راهنمايى پدرش، در مدرسة سپهدار كه از مهمترين مراكز آموزشى اراك به شمار مي‌رفت، تحصيلات مقدماتى را آغاز نمود. از جمله دوستان هم درس او كه با وى هم حجره و هم مباحثه بودند، ‌مي‌توان به حاج ميرزا محمد عليخان و آقا شيخ على سنجانى اشاره كرد. آقا نورالدين از محضر دانشورانى استفاده كرد كه مشهورترين آنان،‌ آخوند ملا محمد امين مي‌باشد.
آقا نورالدين در سال 1303.ق براى ادامة تحصيل، همراه با تني چند از طلاب اراك از جمله ميرزا محمدعلي خان و آقا شيخ علي سنجاني راهي نجف اشرف شد و براي هفت سال در آن جا مشغول تكميل معارف ديني خود گرديد . او با فراستى كم‌نظير و ذهنى تابان، تا نيل به درجة اجتهاد، پشت سر نهاد. در حوزه نجف ايشان از محضر اساتيد بزرگ زمان خود چون ميرزاحبيب‌الله رشتي، آخوندملامحمدكاظم خراساني، حاج‌ميرزا حسين و حاج‌ميرزا جليل بهره‌مند گرديد. استادان حوزه ايشان را فردي مهذب و داراي استعداد فوق العاده يافتند .
آقانورالدين به واسطه هوش و استعداد سرشار و پشتكار علمي، به‌سرعت بر امثال و اقران خود پيشي گرفت؛ چنانكه در مدتي كمتر از هفت سال، به درجه اجتهاد نايل آمد. اجازه‌نامه‌هاي اجتهاد وي از علما و مراجع بزرگ نظير آيت‌الله خراساني، حاج‌ميرزاحسين و حاج‌ميرزاجليل، بر مقام شامخ علمي و معنوي وي دلالت دارند . در اين جا متن يكي از اجازه نامه ها كه نوسط آخوند خراسانى (1255 ـ 1329هـ . ق) در باب اجتهاد آقا نورالدين نگارش شده است را مي آورم : « از كسانى كه پيكر زيباى خود را به حلية اجتهاد آراسته‌اند و چهرة درخشان خويش را به نور استنباط پيراسته‌اند وزبدة ارباب تدقيق، صاحب نفس زكيه و اخلاق پسنديده از برجستگان همگنان خود، سيد بزرگوار و پرهيزگار سيد نورالدين فرزند سيد محمد شفيع عراقى است كه غالب عمر گرانقدر خود را در راه تحصيل علوم شرعى گذرانيده است، تا به جايى كه در اثر زحمات چندين ساله، واجد قوة استنباط شده و سزاوار است كه در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل كند و براى ديگران نيز شايسته‌تر است كه در مسايل حلال و حرام به وي رجوع كنند . »
دراين‌زمان حوزه نجف مركز تجمع روحانيون نوانديش و آزاديخواهي بود كه سلسله‌جنبان و هدايتگران روحاني نهضت مشروطه در ايران محسوب مي‌شدند. آقانورالدين با كسب فيض از محضر اين اساتيد برجسته، علاوه بر تكميل معلومات ديني و كسب درجه اجتهاد، با انديشه‌هاي نوديني نيز آشنا گرديد و به صف روحانيون مشروطه‌طلب پيوست.
آيت‌الله‌آقانورالدين بعد از كسب درجه اجتهاد در اواخر سال 1306 هـ . ق به زادگاه خويش بازگشت. آقا نورالدين پس از ورود به اراك، امام جماعت مسجد كوچكى را ـ كه در آخر كوچه انورى جنب بازار مركزى شهر قرار گرفته بود ـ عهده‌دار شد.
آقا نورالدين پس از مدتي، به مقام مرجعيت رسيد. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترين نقاط، براى استفادة علمى از محضرش، به اراك مي‌آمدند و از بركات علمى و اخلاقى او بهرة كافى مي‌گرفتند. آقا نورالدين به تدريس علوم معقول و منقول پرداخت . گذشته از تقوا و شيوه زاهدانه زندگي، مداخله موثر و قاطع وي در مسائل اجتماعي و سياسي و حمايت وي از مشروطه و دفاع از حقوق مردم در برابر عوامل حكومت، ياغيان زورگو و نمايندگيهاي كمپانيهاي خارجي، از وي چهره‌اي برجسته و وجيه‌المله ساخت؛ به‌طوري‌كه دراندك‌زماني پس از مراجعت از نجف، وي به برجسته‌ترين و بانفوذترين شخصيت روحاني شهر و منطقه تبديل گرديد و رياست امور ديني، اجتماعي و سياسي اراك را عهده‌دار شد. بدون‌ترديد هيچ شخصيتي در تاريخ اراك به اندازه آيت‌الله‌آقانورالدين صاحب نفوذ و حرمت ديني و اجتماعي نبوده است. آية‎الله حاج شيخ محمد تقي بروجردى در كتاب «العشرات» مي‌نويسد : « اقامت من در اراك 20 سال به طول انجاميد و از طرفي، تحت توجه آقا سيد نورالدين بودم. ايشان داراى مراتب اجتهاد و مرجعيت و داراى زهد و تقوى بودند. هر روز نزديك به 50 استفتاء از وى مي‌شد كه بدون مراجعه به منابع پاسخ تمام آنها را مي‌نوشت. او صبح، جواهر درس مي‌گفت و بعد از آن، شرح اصول كافى ملاصدرا را مباحثه مي‌كرد و عصر، اصول خارج را مورد بحث قرار مي‌داد. حالات شگفتى از ايشان مشاهده كردم. هميشه در حضورش بودم. طبعم چنان بود كه اين گونه مردان بزرگ را كه مي‌يافتم، با آنان انس مي‌گرفتم؛ بسيار استفادة روحى و معنوى مي‌بردم.»
دراين‌زمان شهر اراك از جمله مناطقي در كشور محسوب مي‌شد كه زمينه فعاليتهاي آزاديخواهانه در آن بسيار مهيا بود. حضور آيت‌الله‌آقانورالدين در اراك و حمايت وي از مشروطه، باعث شده بود مشروطه‌طلبان در اين شهر با موانع بسيار كمتري نسبت به ديگر مناطق كشور فعاليت نمايند. تعدد مجالس و انجمنهاي سياسي در اراك، از رونق جريان مشروطه‌طلبي و آزاديخواهي در اين شهر حكايت دارند . ابراهيم دهگان در اين زمان از شش انجمن سياسي فعال در اراك ياد مي‌كند: «در بدو مشروطيت در عراق همچون ديگر شهرستانها، نهضت مشروطه‌خواهان جنب‌وجوشي در بين اهالي برپا نموده و مردم دسته دسته به تشكيل انجمنهاي سري و غيرسري اقدام مي‌نمودند. نخست انجمني كه از همه حساس‌تر بوده و تقريبا هسته مركزي مشروطه‌خواهان را تشكيل مي‌داد، انجمني بود سري به نام آدميت كه رياست آن با آقااسدالله پروين بود و زير نظر احرار درجه اول شهر اداره مي‌شد؛ 2ــ انجمن دموكرات از انجمنهاي حساس بود كه رهبري آن با حاج‌ميرزاعبدالعظيم و نيز آقااسدالله پروين بوده؛ 3ــ انجمن تدين در مدرسه سپهداري تشكيل و رهبري آن با يكي از دموكراتهاي علاقه‌مند به آزادي، علي نخستين بود؛ 4ــ انجمن آذربايجانيان، كه اكثريت اعضاي آن را آذربايجانيان مقيم عراق تشكيل مي‌دادند. رياست آن با ميرزاحبيب‌الله عكاسباشي (طاهري) بوده؛ 5ــ انجمن برادران، رهبر اين انجمن دو نفر بودند: يكي ميرزاحسن‌خان حرآبادي و ديگري ميرزاعلي‌اكبر كمپاني؛ 6ــ انجمن اعتداليون، رياست آن را مجدالممالك داشت.»
گرچه آيت‌الله‌آقانورالدين به هيچ‌يك از انجمنها و جناحهاي فوق وابستگي آشكار نداشت، اما وي را بايد رهبر اصلي جنبش مشروطه‌خواهي نه‌تنها در اراك، بلكه در ناحيه مركزي ايران به حساب آورد. نقش او در جريانات نهضت مشروطه در نواحي عراق عجم و ناحيه مركزي ايران را مي‌توان با نقش استادش آخوند خراساني مقايسه كرد. اكثر سكنه ايالت عراق عجم و شهر اراك، تحت تاثير وي به مشروطه متمايل شدند و خواستار حكومت قانون بودند. آيت‌الله‌آقانورالدين نقطه اتكا و حامي اصلي مبارزان مشروطه‌طلب عراقي بود. وي در مواقع حساس و مقاطع سرنوشت‌ساز نهضت مشروطه، با صدور فتاوي و جهاديه باعث مي‌شد تظاهرات عمومي به نفع مشروطه‌خواهان در اراك برپا شود. عاقبت، پس از صدور فرمان مشروطه و اهتزاز علم مشروطيت بر فراز كاخ گلستان، در اراك انجمن ولايتي تاسيس شد. رياست اين انجمن كه ارگان حكومت مشروطه در عراق عجم محسوب مي‌شد، با آيت‌الله‌آقانورالدين بود. وي به همراه ديگر روحانيون مشروطه‌خواه اراك به نامهاي حاج‌ميرزامحمدعلي‌خان مجتهد، حاج‌ملاعلي، حاج‌‌ابوالقاسم كاشاني، در اين انجمن به امور مربوط به حكومت مشروطه در عراق عجم رسيدگي مي‌كرد.
بعد از به‌توپ‌بسته‌شدن مجلس و آغاز دوره استبداد صغير، انجمن ولايتي عراق نيز تعطيل شد اما حضور پرنفوذ آيت‌الله‌آقانورالدين در اراك باعث شد مجاهدين مشروطه‌طلب اين شهر در دوره استبداد صغير كمتر مورد تعرض و آسيب قرار گيرند. آقانورالدين با استفاده از نفوذ و حرمت خود نزد عوام و خواص، از آزاديخواهان عراق عجم حمايت مي‌كرد. در سايه درايت او، شهر اراك در ناآراميها و حوادث پرافت‌وخيز بعد از مشروطه، مخاطرات كمتري را نسبت به ديگر نواحي كشور متحمل شد.
ابراهيم دهگان كه شرح احوال آقانورالدين را به رشته تحرير در آورده است، نمونه‌هاي بسيار روشني را از فعاليتها و تلاشهاي آقانورالدين در دفاع و حمايت از مردم اراك در آشوبهاي سياسي بعد از مشروطه نشان داده است. به‌عنوان‌نمونه در فتنه سالارالدوله كه بسياري از شهرهاي غربي و مركزي ايران، نظير كرمانشاه، نهاوند و ملاير مورد چپاول و غارت قرار گرفتند، اراك به يمن حضور آقانورالدين مصون ماند. ابراهيم دهگان متن نامه‌هايي را كه بين آيت‌الله‌آقانورالدين و سالارالدوله رد و بدل شده، آورده است. دراين‌زمان قدرت و نفوذ آقانورالدين به حدي بود كه وي بدون‌اينكه از سالارالدوله تمكين كند، مانع ورود سپاهيان سالارالدوله به اراك و غارت نواحي و حومه شهر شد.
در جريان جنگ جهاني اول كه نيروهاي دموكرات ايران حكومت ملي تشكيل دادند و دست به مهاجرت زدند، آيت‌الله‌آقانورالدين نيز با صدور فرمان جهاد، به حمايت از حكومت ملي برخاست و به منظور جهاد، به مهاجرين پيوست. يحيي دولت‌آبادي درباره نقش تعيين‌كننده آيت‌الله‌نورالدين عراقي در جريان مهاجرت مي‌نويسد: «روحانيون اراك كه منورالفكرترين آنها آقانورالدين و ميرزامحمدعلي‌خان بودند ... حاضر شدند كه خود از شهر حركت نموده موجبات ترغيب و تحريض جنگجويان را فراهم آورند. اعلان حركت آنها در شهر موجب هيجان شد. رجال متمول عراق از قبيل سهم‌الملك و صمصام‌الملك و غيره براي مساعدت به‌ظاهر حاضر گشته و جمعي از مردم شهر، خود را آماده كارزار كردند و عنوان دفاع ملي في‌الجمله قوت گرفت ... اقدام روحانيون در اين كار براي تهييج قواي ايلات و عشاير و براي‌اينكه دشمنان دين و دولت هيجان ايرانيان را تنها مستند به تحريكات آلمانها ندانند، اثر نيكو داشت.»
آيت‌الله‌آقانورالدين در سال 1334.ق به عزم جهاد و دفاع از اراك به قم و از قم به كرمانشاه و پس از مدتي اقامت در عتبات، به استانبول رفت. وي شرح سفر خود را در رساله‌اي به نام بعض‌الحالات نوشته است كه حاوي پاره‌اي اطلاعات منحصربه‌فرد درخصوص اوضاع ايران در طول جنگ جهاني اول مي‌باشد .
ميزان احاطه علمي و توانايي فكري آيت‌الله‌آقانورالدين به حدي بود كه آخوندملامحمدكاظم خراساني در حق وي مي‌گويد: «وفاق الاقران و الامثال و فارق الافاضل الاوائل و جعلت له القوه القدسيه.» اين معني از تاليفات كثير و ارزنده وي پيدا است كه اهم آنها به شرح ذيل است: 1ــ كتاب طهارت، صلوه، مكاسب 2ــ رساله‌اي در مباحث عقليه 3ــ يك دوره كامل تفسير قرآن 4ــ رساله حقوق المرئه في شريعه الاسلام 5ــ رساله‌اي در الهيات 6ــ رساله نورالايمان در رد بهاييان 7ــ رساله‌اي در اصول عقايد 8ــ رساله‌اي در شرح دعاي صباح 9ــ رساله‌اي در شرح حديث حقيقت 10ــ رساله عقايد النوريه في حكمه المتعاليه 11ــ رساله در مساله مرجعيت 12ــ رساله براي استصحاب 13ــ سفرنامه بعض‌الحالات 14ــ رساله در باب بعضي قواعد.
آيةالله آقا نورالدين در بعد فقاهت، مجتهدى تيزبين و ژرف انديش بود و بر مسايل و مبانى فقهي چنان تسلط داشت كه گويى تمام قواعد فقهى فراروى اوست. گرچه اراك و حوالى آن هيچ وقت بدون مجتهد نبود، ولى مراجعات عمومى مردم به آن بزرگوار ـ جهت استفتاء در عبادات، معاملات، دعاوى خصوصى و مخاصمات ـ بيش از ساير علما بود. از مجموعه جواب‌هايى كه وى به سؤالات فقهى مردم داده است، مي‌توان به وضوح فهميد كه او پناه علمى و مشكلاتى شرعى و حافظ حقوق مردم، به ويژه محرومين و مظلومين بوده است . آيةالله اراكى فرمود: مرحوم آقا نورالدين در هيچ مسأله‌اى محتاج به مراجعه كتاب نبود. اين همه استفتائات كه مي‌آوردند، يك دفعه نشد كه بگويد كتاب را بياوريد ببينم. قلمدان حاضر بود و جواب را فورى مي‌نوشت، تمام، حاضر جواب بود.
آيةالله العظمى اراكى فرمود: شخصيت آقا نورالدين چنان بود كه علماى زمان خويش و حتى مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ( كه به دعوت حاج آقا محسن عراقي – عموي بزرگوار آقانورالدين – به اراك دعوت شده بودند و بعد از آقا نورالدين رياست مدرسه علميه سپهداري اراك را عهده دار شدند . ) را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عده‌اى شيفتة معرفت و ديانت به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: اين شهر مركزيت دارد، ولى آن طور كه شايسته آن است، از يك مركز علوم دينى منسجم، گسترده و جامع برخوردار نيست. شما براى رفع اين كاستي، به قم تشريف‌فرما شويد و اين كمبود را ترميم نماييد. آقا نورالدين پاسخ مي‌دهد: من معذورم، امّا كسى را براى شما مي‌فرستم كه از عهدة اين كار برآيد و سپس مرحوم آيةالله شيخ عبدالكريم حائرى را فرستاد. حتى بودجة اولية تأسيس حوزة علمية قم را به آقا نورالدين نسبت مي‌دهند، به اين شرح كه هر چه گندم در اختيار آقا بوده، دستور مي‌دهد در شهر كاشان به فروش برسانند و پولش را در اختيار حاج شيخ عبدالكريم قرار دهند تا در راه اندازي اين كار خطير و مقدس، توقف و خللى پيش نيايد . از برخي شاگردان شاخص آقا نورالدين مي توان به آقايان ذيل اشاره كرد :
1 - آيةالله العظمى محمد علي اراكي.

2 - آيةالله حاج شيخ عبدالنبى عراقي.

3 - محمد تقى بروجردي: نويسندة «العشرات »

4 - آقا شيخ رضا نوري.

5 - شيخ ذبيح الله ارضي.

6 - ابراهيم دهگان.

7 - ميرزا مهدى بروجردي.

8- ميرزا عبدالحسين صاحب الدارى بروجردي.

9 - شيخ حسين عرب انجداني.
آيةالله آقا نورالدين اوصاف و خصايص والاى مكتبى را با تهجّد، مراقبت و كششى پي‌گير، با جان خويش آميخت. كسانى كه شبهاى راز و نيازيش را ديده بودند، مي‌گفتند: « از نيمه‌هاى شب تا فجر صادق پيوسته در حال گريه و زارى بود، شخصى به نام آقا سيد محمود خوانساري، از اهل منبر، طالب شد كه او را ببيند، چون صداى العفو العفو ايشان توى كوچه مي‌آمد و مردم از معابر حوالى خانه‌اش، اين حالات رامي‌شنيدند؛ اين آقا خواست نماز شب خواندن آقا نورالدين را ببيند. يكى از شب‌هاى ماه مبارك رمضان بود و آن مرحوم عدّه‌اى از جمله آقا سيد محمود خوانسارى را براى افطار دعوت كرد. وى مي‌گويد: وقتى افطار به پايان رسيد و همه رفتند، من نشستم، آقا نورالدين ديد من بلند نمي‌شوم، به خدمتكارش گفت: دو تا رختخواب بياور. يك رختخواب خودش داشت، يكى را هم براى من آوردند. من نخوابيدم، مي‌خواستم سحر ايشان را ملاحظه كنم. سحر كه فرا رسيد، ديدم از جاى خويش برخاست و رفت بيرون، وضو گرفت و مشغول نماز شد. وقتى كه به العفو رسيد، مشاهده كردم چنان گريه بر او مستولى گرديد كه چندين دفعه گلوگير شد. فكر مي‌كرد من خوابم . »
او به كارگزاران حكومتى اعتناء نمي‌كرد، ملاك و معيار برترى افراد را خداترسى و تقوا مي‌دانست، با همة مردم به صورت برابر برخورد مي‌نمود و همه را به ديده احترام مي‌نگريست. اين شيوه، خلق و خوى اجداد طاهرينش را در اذهان تداعى مي‌كرد.
آقا نورالدين به دليل كمالات معنوى و پيمودن مسير حق و انس با مردم، پايگاه اجتماعى مهمى در اراك و توابع استان مركزى به دست آورد و اقشار گوناگون مردم، تكريم وى را وظيفة خود مي‌دانستند.
مردم از شدت علاقه‌اى كه نسبت به وى داشتند، تا مدتها بعد از ارتحالش، تصويرش را در خانه‌هاى خود نگاه مي‌داشتند و پس از نماز صبح بر آن بوسه مي‌زدند .
به دليل همين پايگاه مردمى و مذهبى خاصى كه آقا نورالدين داشت، سران دولتى و نظامى وقت دربارة اصلاح امور اراك، در تنگناها به او رجوع مي‌كردند و اگر مي‌خواستند براى حفظ امنيت و ثبات شهر، مردم را به همكارى فرا بخوانند، از نفس گرم و مؤثر اين مجتهد والا مقام استمداد مي‌طلبيدند.
آقا نورالدين مرجع دينى مردم اراك بود. مردم به او عشق مي‌ورزيدند. او ساليان دراز به ارشاد مردم و حلّ مشكلات آنان مشغول بود و سرانجام در روز جمعه هفتم رجب سال 1341 هـ . ق به سوى سراى جاويد شتافت و در جوار قدسيان و عرشيان آرام گرفت. پيكر پاكش با شكوه تشييع و به سوى قبرستان اراك انتقال داده شد تا بر حسب وصيت خودش، در منتهى اليه آن، در زمين‌هاى بياض دفن گردد.
احساساتى كه مردم اراك در سوگ او از خود بروز ‌دادند، در ارتحال هيچ شخصى ديده نشده بود . عزاداري مردم تا دو ماه بعد از رحلت او ادامه يافت، كه نشانگر محبوبيت فراوان او نزد مردم است .
آيت الله العظمي اراكي ذكر مي كنند : « حاج آقا نورالدين در پايان عمر شريفش، به مرض سختى مبتلا شده بود، روزى به ديدارش رفتم، ولى ديدم چشم او باز نمي‌شود. از ايشان عيادت كردم و بازگشتم و فرداى آن روز ايشان به رحمت خدا رفت و به تشييع جنازة او رفتم. تمام شهر تعطيل و مردم و دستجات عزادار بر سرو سينه زنان در اين مراسم حاضر شده و سوگوارى مي‌نمودند. در اين ميان به پزشك معالج ايشان كه شب را تا سحر نزد آقا مانده بود، برخورد كرديم. او گفت: پس از آن كه شما رفتيد، دو ساعت بعد از نيمه شب، ديدم چشمها را گشود و رنگ رخسارش كمى به حالت طبيعى برگشت و نشست؛ مثل اين كه در اطرافش كسانى هستند، دستها را روى سينه گذارد و به دور اتاق اشاره مي‌نمود و خوش آمد مي‌گفت و سلام مي‌كرد و بعد از اين حالت خوابيد و شهادتين گفت و به لقاء الله پيوست.»
«كربلايي جعفر بار فروش» با كمك مردم نيكوكار اراك، بقعه‌اى بر مزار آقا نور الدين احداث كرد كه در سال 1392 هـ . ق با يارى هيأت امنا و افراد خيّر، تعميرات اساسى شامل آينه كارى و تعويض ضريح در آن صورت گرفت. به سعى و اهتمام سيد ضياء جوادپور بازسازى مقبره اين مجتهد بزرگوار در سال 1351 هـ . ش شروع شد و در سال 1358 خاتمه يافت.

توضیحات از وبلاگ : http://shia-arak.blogfa.com

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹/۰۱/۲۹

شكلات و آب نبات چيني با طعم حشرات

رسانه‌هاي «چين» از اقدام عجيب يك شركت تهيه و توزيع شكلات و آب نبات خبر داده و اعلام كردند: اين كارخانه شكلات‌هايي را كه داخلشان حشرات وجود دارد به بازار عرضه مي‌كند.
به گزارش ايسنا، يكي از روزنامه‌هاي چاپ «چين» در گزارشي از اقدام غير‌منتظره و بي‌سابقه يك كارخانه توليد شكلات و آب نبات خبر داده و اعلام كرد: اين كارخانه از انواع حشرات و لارو آن‌ها و بندپايان براي توليد شكلات و آب نبات استفاده مي‌كند.
در گزارش خبرگزاري شينهوا آمده است كه كارخانه «هاتليكس » كه سابقه‌اي طولاني در توليد و عرضه شكلات دارد، به منظور جلب مشتري اقدام به عرضه اين نوع محصولات حشره‌اي كرده است.
اين خبرگزاري همچنين مي‌افزايد: اين كارخانه شكلات‌ها و آب نبات‌هايي را كه داخلشان كرم، پروانه، عقرب، مگس، سوسك و ملخ است به مشتريان عرضه مي‌كند .
همچنين اين نوع شكلات‌ها بيش از محصولات ديگر اين كارخانه مورد توجه و علاقه مشتريان قرار گرفته است .

صعود به قله ی زیبا و با شکوه سفید خانی

عکس ها و توضیحات کامل تر را در این صفحه می توانید مطالعه بفرمایید:
 
تصویر نمای کاملی که ملاحظه می فرمایید مربوط به سال گذشته می باشد
تصویر تفریگاه زیبای چشمه ی چپقلی که از یال سفید خانی گرفته شده نیز در این عکس ها قابل ملاحظه است

دكتر الهی قمشه‌ای شعر و ادبیات را التیام بخش آلام بیماران دانست

 
 

Sent to you by Ali via Google Reader:

 
 


 
در این جلسه كه در آبان سال 1387 و با حضور جمع كثیری از استادان، دانشجویان، پزشكان، پرستاران اهل ذوق و دوستدار معرفت برگزار شد دكتر قمشه‌ای حرفه پزشكی را مقدس توصیف كرد و گفت: پزشكی حرفه‌ای است كه در سراسر دنیا از ارزش‌ والایی برخوردار است و نیاز مردم به پزشكان بیش از حرفه‌های دیگر محسوس است.
وی همچنین به ارتباط ادبیات با پزشكی پرداخت و گفت: عطار نیشابوری، خیام، ادوارد براون نویسنده كتاب ادبیات پیش از اسلام تا دوره قاجار ، دكتر قاسم غنی نویسنده كتاب مفصل در شرح حال و افكار حافظ، برزویه طبیب خالق بخشی از ادبیات و... از پزشكانی هستند كه آثار ادبی ارزشمندی را از خود بیادگار گذاشته‌اند. وی افزود: در حقیقت انسان از جسم و جان مركب است كه این دو به هم پیوسته‌اند یك بخشی از آن به طبیب تن و دیگری به طبیب جان نیاز دارد از این رو می‌توان گفت كه پزشكی ارتباط مستقیمی با ادبیات دارد.
دكتر قمشه‌ای با اشاره به مفهوم واژه طبیب گفت: طبیب در دلش شور شفا بخشیدن موج می‌زند به همین دلیل است كه وقتی بیمار به پزشكی مراجعه می‌كند، خود به خود و بدون مصرف دارو بخشی از بیماری‌اش بهبود یافته و با طیب خاطر از مطب خارج می‌شود از این رو است كه نام پزشكان را طبیب نهاده‌اند.

رضا برومند نویسنده وبلاگ و نویسنده وبلاگ اشراق جلال سمیعی
وی شادی و نشاط را نشانه روح سالم و غم و غصه را نشانه بیماری‌های ظاهری و باطنی دانست و گفت: زمانی فرد دچار بیماری جسمانی و گاهی دچار بیماری نفسانی است كه در هر دو صورت این افراد به دلیل خارج شدن از هارمونی و تناسب بیمار می‌شوند.
دكتر قمشه‌ای از قرآن و كتاب‌های آسمانی به عنوان عوامل شفا بخش یاد كرد و افزود: در قرآن فقط یك معزه وجود دارد كه در آن خداوند انسان‌ها را به انجام  همه امور  برای رضای خدا، خوبی، دانایی و حقیقت رهنمود كرده است تا از حرص و آز، طمع، جهل مركب و... كه هر كدام نوعی بیماری محسوب می‌شوند شفا یابند در حقیقت انسان‌ها از بركات مناعت طبع خود نیز بهره‌مند می‌شوند.

وی  با بیان اینكه كتاب‌های آسمانی برای خدمت به فطرت انسان نازل شده‌اند افزود: قرآن دارای سه نام ذكر، شفا و هدی است. قرآن برای ذكر و یادآوری انسان‌ها به بندگی خدا نازل شده است كه اگر انسان به ذكر توجهی نكند دچار بیماری شده و احتیاج به شفا دارد. افرادی نیز هستند كه از ذكر و شفای قرآن بهره‌مند بوده ولی به هدایتگری برای روشن شدن مسیر خود نیاز دارند بنابراین قرآن از عناصر مهم شفا بخشی محسوب می‌شود.
نمای اور شولدر از رضا برومند و در بک گراند استاد قمشه ای
دكتر قمشه‌ای با بیان اینكه خطاها موجب بیماری انسان‌ها می‌شوند افزود: بسیاری از دردها پیامی از بدن هستند كه نشان می‌دهند به راه درستی نرفته‌ایم و خطایی در كارمان وجود دارد. وی افزود: ممكن است هر یك از ما در اتفاقات بدی كه در جامعه رخ می‌دهد و خطاهایی كه از دیگران سر می‌زند به نوعی سهیم باشیم به عنوان مثال كودكی كه در خیابان به جای تحصیل در مدرسه مشغول تكدی گری است اگر بعدها دچار خطاهای بزرگتری در جامعه شود ما هم به خاطر اینكه شرایط مناسب را برای رشد و  پرورش این كودك فراهم نكرده‌ایم  به نوعی در گناه او سهیم هستیم.
وی رابطه بین ادبیات و پزشكی را گسترده خواند و گفت: از دیرباز در بیمارستان‌ها كوشش می‌شد كه علاوه بر درمان معمولی و اولیه بیماری به درمان ثانویه بیمار نیز از طریق موسیقی، كتاب و شعر بپردازند.
دكتر قمشه‌ای با بیان اینكه در اساطیر یونانی از نور و ادبیات و موسیقی به عنوان عوامل شفا بخش یاد می‌شود افزود: همان طور كه می‌دانید علت بروز بسیاری از بیمار‌ها كمبود نور خورشید است  به همین دلیل است كه در اساطیر یونانی از آپولو به عنوان خدای نور و موسیقی یاد می‌شود. همچنین اطباء در یونان قدیم برای درمان دپرسیون و حالت غم از كمدی درام و از تراژدی نیز برای درمان مینیا و جنون استفاده می‌كردند.
وی معماری را نیز از جمله عوامل شفا بخش خواند و گفت: برخی از عوامل نظیر موسیقی، معماری و نقاشی هم می‌توانند شفا بخش باشند و هم بیماری‌زا اگر موسیقی، معماری و نقاشی القاعات معنوی نداشته باشند و شكوه انسانی را متجلی نكند موجب بروز بیماری می‌شوند بسیاری از بیماری‌های قرن بیستم نیز ناشی از همین عوامل است به عنوان مثال وقتی از میدان نقش جهان اصفهان و یا از كوچه پس كوچه‌هایی كه دارای خانه‌هایی با سبك معماری قدیمی هستند  گذر می‌كنیم احساس خوبی به ما دست می‌دهد ولی در ساختمان‌های با سبك معماری امروزی با سقف‌های كوتاه و نداشتن هارمونی مناسب كه موجب از بین رفتن شكوه انسانی می شوند احساس بیماری می‌كنیم.
دكتر قمشه‌ای ریتم موسیقی و اشعار حماسی را نشانه شادی و شفا بخش خواند و گفت: مردم تصور می‌كنند كه بعضی از موسیقی‌ها مربوط به مراسم عزا دارای هستند این درحالی است كه موسیقی از ریتم ساخته می‌شود و رتیم نیز  نشانه شادی است بنابراین پخش موسیقی در هنگام از دست دادن عزیزانمان نیز برای این است كه به ما بگوید غصه نخورید چرا كه آنان روزی از خاك سر بر می‌آروند.


دكتر قمشه‌ای بلغم، دم، صفرا و سودا را از رطوبات اربعه و اعتدال آنان را نشانه سلامت انسان دانست و گفت:یكی دیگر از نشانه‌های ارتباط ادبیات با پزشكی در رطوبات اربعه است در گذشته شاعران در اشعار خود برای ترسیم افراد زود رنج و تند خو از واژه صفرایی، برای افراد بی‌همت و بی‌خیال، بلغمی و برای عشاق نیز از سوایی  استفاده می كردند.
وی یكی دیگر از شیوه‌های درمانی را داستان سرایی خواند و گفت: زمانی كه فردی بیمار و یا عصبانی است برای او داستان بگویید این كار درمان بیماری او بسیار موثر است.
وی در پایان سخنان خود توصیه نمود فرهنگ كتاب خوانی را ترویج كنید و با برگزاری جلسات شعر و داستان، مثنوی و شاهنامه خوانی بر غم و ناراحتی خود غلبه نمایید.

 
 

Things you can do from here:

 
 

۱۳۸۹/۰۱/۲۲

جملات پند آموز پشت کامیونی

عاشق بی انتظار مادر
علم بهتر است يا ثروت؟، هيچکدام فقط ذره ای معرفت"
دا   کر   سی  چنت   بی. (يعنی مادر پسر برای چی خواستی؟)
به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!
به مد پوشان بگوييد آخرين مد کفن است
عيب رندان مکن ای زاهد پاکيزه سرشت ---- سرنوشت دگران بر تو نخواهند نوشت
ناز نگات قشنگه!
تند رفتن که نشد مردی -------   عشق است که برگردی
هر کجا محرم شدی -چشم از خيانت باز دار -چه بسا محرم با يک نقطه مجرم ميشود،
مبر ز موی سفيدم گمان به عمر دراز -------  جوان به حادثه ای زود پير ميشود گاهی
"دست بزن ولی خيانت مکن"
منم يه روز بزرگ ميشم.
زندگی بر خلاف آرزوهايم گذشت.
داداش جان به خاطر اشک مادر يواش!
افسوس همه اش افسانه بود!
من از عقرب نميترسم ولی از سوسک ميترسم
من از دشمن نميترسم ولی از دوست ميترسم.
 
من نمی گويم مرا ای چرخ سرگردان مکن  --هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!
شد شد، نشد نشد
بوسه مگر چيست--   فشار دولب -- اين که گنه نيست --  چه روز و چه شب.
بميرد آنکه غربت را بنا کرد -------  مرا از تو، ترا از من جدا کرد
برگ از درخت خسته می شه -------    پاييز  فقط يه بهانه است
در اين دنيا که مردانش عصا از کور می دزدند------- من بيچاره دنبال مرد می گردم
دنبالم نيا آواره ميشی
رفاقت قصه تلخی است که از يادش گريزانم
روی قلبم نوشتم ورود ممنوع -------   عشق آمد گفتم بيسوادم!
"تو هم خوبی!
از بس خوردم مرغ و پلو ------- آخر شدم مارکوپولو
سر پايينی پرنده -------   سر بالايی شرمنده
"اسيرتم ولی آزاد"
بخاطر دلم ولم.
100 بار بدی کردی و دیدی ثمرش را ------- خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی
قربان وجودت که وجودم ز وجود تو بوجود آمد مادر
تو که بي وفا نبودی پدر سگ!
دلم دادم بری باهاش حال كنی ------- نه كه بری جيگركی بازكنی !!
رفيق بي پدر ، مادر
تو رو اگه من نشورم كي ميشوره ( عروسكم )
باغبان در را مبند من مرد گلچين نيستم -- من خودم گل دارم و محتاج يک گل نيستم!
تمام مرده شويان راضيند بر مردن مردم
بنازم مطربان را که خلق را مسرور ميخواهند!
ای آسمون کبود -------  واسه همه بود واسه ما نبود؟؟؟؟
در قمار زندگي عاقبت ما باختيم ------- بس که تکخال محبت بر زمين انداختيم
گرپادشاه عالمی ، بازهم گدای مادری
نمیخام شمع باشم دخترا فوتم کنن ------- میخام سیگار باشم لوطیا دودم کنن
اي بلبل اگر نالي من با تو هم آوازم
تو عشق گل داري،من عشق گل اندامي!
همه از من میترسن ------- من از نیسان آبی
هندونه بده قاچ كنيم ------- لوپتو بده ماچ كنيم !
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم-------  طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دنيا همه هيچ و زندگانی همه هيچ -------   ای هيچ برای هيچ بر هيچ مپيچ
به درويشي قناعت كن كه سلطاني خطر دارد

شعر زیبا

بهار اگه عطر تورو نياره
گل از گل شكوفه وانميشه
مثل پرنده عاشق بهاريم
هيچكي تو دنيا مثه ما نميشه
*******
رود اگه عاشق نباشه اسيره
يه جا تو مرداب ميمونه ميميره
سر ميزنه به سنگُ خارو خاشاك
ميخواد كه دريارو بغل بگيره
*******
رد ميشن آدماي بي تفاوت
از رو پلاي عابر پياده
يه لحظه آسمونُ حس ميكنن
ببين چقد دلخوشيا زياده!
*******
تو زندگي فكراي دورونزديك
فرصت ديدن بهاروكم كرد
غماي بيخودي بزرگ وكشدار
زياد شد وحوصله ها رو كم كرد
*********
تا دل داري دنبال چيزي بگرد
كه زندگي از تو نكرده پنهون
كلاف گنجشكاي روي شاخه
رديف كفتراي روي ايوون
********
كي از تماشاي جوونه سبزه
كي از تولد پرنده شاده
وقتي كه شاخه ها به هم ميخورن
كي عاشق زمزمه هاي باده
*******
رد ميشن آدماي بيتفاوت
پشت همين پنجره هاي بسته
ميخوام سكوتُ‌بشكنم تو كوچه
ميخوام بگم كي عاشقه كي خسته

۱۳۸۹/۰۱/۲۰

۱۳۸۹/۰۱/۱۷

کودکان فقیر


Fw: [یقین - yaghin] خوردن سنگ و کلوخ در این مکان ممنو�� است!

خوردن سنگ و کلوخ در این مکان ممنوع است!

رویشی در بیابانی داشت راه می رفت و در میان راه وسط بیابون چمش به این
تابلو افتاد "خوردن سنگ و. کلوخ در این مکان ممنوع است" و پیش خودش فکرکرد
کدام نادان و ابلهی این تابلو را در وسط بیابون زده؟؟!!! مقداری که رفت به
درویش دیگری رسید و گفت من چنین چیزی دیدم و به نظر تو چه کسی این تابلو
را زده است؟ درویش دوم گفت من این کار را کرده ام ... معنی این مطلب اینه
که هروقت اعمال بد و ناشایست برای شما مانند همین داستان که همه می دانند
نباید در وسط بیابون سنگ و کلوخ بخورند آشکار شود اونوقته که همه کارهای
شما درست و زیبا می شود . یک مثال واضح اینه که می نویسند " کشیدن سیگار
در این مکان ممنوع است" آیا این همان "خوردن سنگ و کلوخ در این مکان ممنوع
است" خودمان نیست؟ و یا اینکه یک تابلویی بنویسند که "دروغ گفتن در این
مکان ممنوع است" آیا این همان "خوردن سنگ و کلوخ در این مکان ممنوع است"
خودمان نیست؟ و یا اینکه یک تابلویی بنویسند که "دزدی در این مکان ممنوع
است" آیا این همان "خوردن سنگ و کلوخ در این مکان ممنوع است" خودمان نیست؟
و یا اینکه ... چرا مردم اینقدر بی توجه شده اند که متوجه نیستند دروغ
گفتن و دیگر رفتاز زشت غیر انسانی همان قدر بد و عجیب است که مثلا کسی را
ببینید که دارد سنگ و کلوخ می خورد؟ (مطلب بالا برگرفته از یکی از سخنرانی
های دکتر الهی قمشه ای بود)

--
ارسال توسط Leila به یقین - yaghin در 4/06/2010 01:37:00 AM

۱۳۸۹/۰۱/۱۴

عکس هایی از اطراف روستای چالهما

سلام
سال نو بر همگی مبارک باشه
تصاویری از روستای با صفای چالهما که در استان مرکزی نزدیک شهرستان شازند قرار گرفته را در چهار قسمت تقدیم شما می کنم طول و عرض جغرافیایی: 33.791583 49.288917
این اعداد را که در گوگل ارت کپی پیست کنید مستقیما شما را به مکان روستا خواهد برد.
امیدوارم لذت ببرید
علی شریفی
www.iranarak.com

عجیب‌ترین جمله در زبان انگلیسی

این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود٬ کلمه دوم دو حرفیست٬‌ چهارم چهار حرفی... تا بیستمین کلمه بیست حرفی
نویسنده این جمله یا مغز دستور زبان بوده یا بی کار:




I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancingind ecipherability, transcendentalizes intercommunications incomprehensiblenes s

ترجمه جمله :

 
نمیدانم این دكترهای خانواده گی این دست خطهای گیج کننده را از کجا کسب میکنند.با این حال سواد پزشکی انها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران کرده و بر غیر قابل کشف بودن انها ( دست خط ) برتری میجوید



Fw: اولین گناه

اول گناه

عارفي يك روز نماز مى‏گزارد. كسى كنار او نشسته بود و نماز وى را
مى‏نگريست. پيش خود او را تحسين مى‏كرد و حسرت مى‏خورد. از درازى سجده‏ها
و حالت او در نماز تعجب مى‏كرد و در دل، به او آفرين مى‏گفت.

عارف نماز خود را پايان داد و همان دم، رو به مردى كه در گوشه نشسته بود
و او را مى‏نگريست، كرد و گفت: اى جوانمرد!تعجب مكن.

كسى را مى‏شناسم كه چون به نماز مى‏ايستاد، فرشتگان صف در صف مى‏ايستادند
و به او اقتدا مى‏كردند. اكنون در چنان حالى است كه دوزخيان نيز از او
ننگ دارند.

مرد گفت: او كيست؟

گفت: ابليس.

*******

بزرگى گفت: اگر همه شب بخوابيد و بامداد در دل بيم داشته باشيد، بهتر از
آن است كه همه شب تا صبح عبادت كنيد و بامداد، گرفتار عجب و كبر باشيد.
اول گناه كه پديد آمد، كبر بود كه از شيطان سر زد.

منبع :برگرفته از كتاب حكايت پارسايان،رضا بابايي
Homayoon

۱۳۸۹/۰۱/۱۳

سعدينه ي سيزده

نوروز خوش است و ديدن يار خوش است

با هم نفسان پاك عيار خوش است

با ياد خدا به كوي و برزن ره جوي

سعدينه ي سيزده به احرار خوش است

چال هما

دورنمايي از روستاي زيباي چال هما و سد هاي آبي اين روستا

۱۳۸۹/۰۱/۱۲

وای به حال زار دل

در غم هجر روی تو، رفته ز کف قرار دل

گر ننماییم تو رخ، وای به حال زار دل

نیست شبی که تا سحر،خون نفشانم از بصر

زانکه غم فراق تو ،کرده تمام، کار دل